یکشنبه 88 بهمن 25 , ساعت 11:28 صبح
نفوذ مذهب اشعری تا پایان سدة 4ق، به شام محدود نبوده، و روی به مغرب، تا افریقیه دامنه یافته است، اما باید در نظر داشت که در سراسر حوزة بحرالروم (مدیترانه)، همواره مساعد بودن اوضاع برای نفوذ تعالیم اشاعره در یک ناحیه، با میزان اقتدار دستگاه فاطمى در آنجا نسبت عکس داشته است. بر این پایه، به خوبى قابل درک است که با وجود غلبة مذاهب شافعى و مالکى بر محیط اهل سنت مصر، چگونه این سرزمین که پایگاه خلافت فاطمى بوده، تا میانة سدة 6ق محیطى مساعد برای ترویج مذهب اشعری نبوده است.
در واقع با حذف اقتدار سیاسى فاطمیان، مصر مىتوانست به یکى از مراکز مساعد برای رشد مذهب اشعری مبدل گردد و به گواهى تاریخ، این امر دقیقاً پس از سقوط خلافت فاطمى به وقوع پیوسته است. در 567ق/1172م عاضد واپسین خلیفة فاطمى از کرسى خلافت بر افتاد و با فتح مصر به دست صلاحالدین ایوبى، خطبه به نام عباسیان شد و روزگارخلافتفاطمى به سر آمد. به گزارشمنابعتاریخىصلاحالدین، بىدرنگ پس از تسلط بر مصر، رسمیت تشیع را در آن دیار ملغى ساخت و به تقویت مذاهب اهل سنت همت گماشت. گویاترین شاهد تاریخى که نشان مىدهد چگونه در پى این تحول سیاسى - اجتماعى، مصر به حوزههای نفوذ اشاعره تبدیل گشته، کتیبهای یافته شده در قاهره به تاریخ 575ق است که در آن از اشاعره با تعبیر«... الاصولیةالموحّدة الاشعریة...»،تمجید شده است .(IX/95ٹأ×.. (نک:«گزارش. بر پایة تحلیل کوثری، صلاحالدین در رقابت میان کرامیه و حنابله با اشاعره، در صدد تقویت اشاعره برنیامده، بلکه کوششهای عالمان اشعری به احیای این مذهب در مصر انجامیده است (ص 16).
در جانب مغرب، شاید بتوان نخستین آشنایى مبسوط عالمان افریقى با کلام اشعری را در مجالسى جست و جو کرد که یکى از شاگردان نامشهور ابوالحسن اشعری به نام ابن عبدالمؤمن در قیروان ترتیب داده بود و کسانى چون ابن ابى زید، فقیه نامدار قیروان (د 386ق/996م) در همین مجالس به هواداری مذهب اشعری جلب شدهاند (نک: داک، 2/319). گرچه نمىتوان انتظار داشت که دانستههای افریقیان از کلام اشعری که بر تعالیم ابن عبدالمؤمن و مطالعة آثار ابوالحسن اشعری استوار بود، از نظر دقت و ظرافت در حد تعالیم شاگردان بصری و ایرانى بوده باشد، اما دفاعیههای ابن ابى زید و ابوالحسن ابى قابسى، دیگر عالم افریقى (د 403ق/1012م) در معارضه با حملات معتزلیان، نشان مىدهد که اینان تا چه حد به مذهب اشعری پایبند بودهاند (نک: ابن عساکر، 122-123). مکتوبات ابنابىزید که تنها اندک زمانى پس از درگذشت ابوالحسن اشعری نوشته شدهاند، قدیمترین نمونههای نوشته در کلام اشعری پس از بنیانگذار این مذهب شناخته شدهاند، هرچند که گاه تفاوتهایى ظریف در برداشتها میان آنها با آثار اشعری دیده مىشود (نک: برنان، 8 ؛ نیز داک، همانجا). در راستای تبلیغ مذهب از سوی شاگردان باقلانى، ابوعبدالله ازدی پس از گذراندن مدتى به تبلیغ در شام، رهسپار مغرب شد و تا پایان عمر بهتعلیم مذهب اشعری در قیروان پرداخت و ابوطاهر بغدادی یکى دیگر از شاگردان باقلانى، او را در این تبلیغ یاریرسانید (نک: ابنعساکر،120-121، 216). در نسلشاگردان باقلانى، یعنى در طبقة سوم از طبقات اشاعره، متکلمى برجسته از قیروان به نام ابوعبدالله محمد بن عتیق قیروانى شایان ذکر است (نک: همو، 330).
در دورة حکومت نسبتاً پایدار مرابطان بر بخش وسیعى از مغرب (448-542ق/1056-1147م)، مذهب مالکى در فروع و گرایش تأویل گریز اصحاب حدیث در اصول مورد حمایت این سلسله بوده، و از همین رو،مذهباشعریدر منطقهچندانپایگاهىنیافتهاست(نک: ابنخلدون، 6/ 466). ابنتومرت (د 524ق/1130م)، بنیانگذار فرقة موحدان این ظاهرگرایى غالب بر قلمرو مرابطان را به نقدی شدید گرفت و ضمن دعوت به تأویل و پرهیز از تشبیه، نظامى کلامى پیشنهاد کرد که از زمینهای اشعری برخوردار بود و آمیختهای از امامت شیعى و نفى صفات معتزلى را نیز در برداشت (نک: ابنتومرت، 213 به بعد؛ ابنخلدون، همانجا؛ سبکى، 6/117).
نوشتههای کلامى ابنتومرت اگرچه تا مدتها خواننده داشت (نک: ه د، 3/ 167)، اما با اقتدار یافتن سلسلة موحدان به دست عبدالمؤمن جانشین ابن تومرت، اعتقادات ویژة ابن تومرت چندان مورد اعتنای حکومت نبود و آنچه به عنوان مذهب مطلوب شناخته مىشد، مذهب مالکى در فروع و مذهب اشعری در اصول بود که نقطة آغازی برای گسترش پایدار مذهب اشعری در منطقة مغرب به شمار مىرفت. بدین ترتیب، اگرچه ابنتومرت خود هرگز به عنوان مبلغى اشعری مذهب شناخته نبوده، ولى با پدید آوردن فضایى مساعد برای انتقال مذهبى، بهترین زمینهساز برای رواج مذهب اشعری در مغرب اقصى بوده است. نفوذ مذهب اشعری در مغرب اسلامى به شمال افریقا محدود نبوده، و تا اعماق اندلس و صقلیه (سیسیل) گسترش یافته بوده است (مثلاً نک: کوثری، 15). فُرنئاس1 در مقالهای، جریان انتقال آثار کلامى اشعری به اندلس را مورد بررسى قرار داده است.
اشاعره در رویارویى با دیگر مذاهب:
الف - حنفیان و اشاعره: در سدههای 3-6ق، در گیرودار مطرح شدن و رشد روزافزون مذهب کلامى اشعری در محیطهای شافعى - مالکى، بخش عمدهای از مشرق جهان اسلام حوزة نفوذ مذهب حنفى بوده است. اما برخلاف شافعیان و مالکیان که مذهب آنان تنها در فروع پاسخگو بود و پیروان این دو مذهب پیش از ظهور اشعری، در اصول غالباً راه اصحاب حدیث را پى مىگرفتند و اقلیتى به تعالیم مکتبهای کلامى چون اعتزال روی مىآوردند، مذهب حنفى، مذهبى جامع در فروع و اصول به شمار مىآمد و هرگز خلا´ی مشابه در محافل حنفیان احساسنمىشد. از همینروست کهدر منتهاالیه مشرق، مذهباشعری تنها در نواحى شافعىنشین خراسان رواج داشت و اندک رواج آن در ماوراء النهر، به صورت جزیرههای مذهبى در نواحى چاچ و بخارا بود که به طور سنتى جمعیتى شافعى را در خود داشتهاند.
برای بررسى رویارویى حنفیان با اندیشة اشعری، نخست باید این نکته را یادآور شد که در عصر گسترش این اندیشه، در مشرق بلاد اسلامى، دو چهرة مختلف از تفکر کلامى حنفى موجود بوده که هر کدام به مقتضای ساختار خود برخوردی متفاوت با اندیشة اشعری داشته است. از نیمة دوم سدة 2ق، در خاور خراسان، مکتبى پای گرفته بود که مىتوان آن را مکتب حنفیان عدلگرا نامید؛ مکتبى که در بسیاری اصول اساسى چون توحید صفاتى، قدر و امر به معروف با افکار معتزله همسو بود (نک: ه د، 5/ 387- 388). در سدة 3ق هنوز از رونق این مکتب کاسته نشده بود و تنها از سدة 4ق بود که روی به منسوخ شدن نهاد (همانجا). مکتب حنفیان اهل سنت و جماعت نیز در عهد سامانى (261- 389ق/ 875 - 999م) به عنوان مکتب غالب بر محافل کلامى ماوراءالنهر مطرح بود که از نظر تعالیم، بجز اصرار بر اندیشة ارجاء، به مواضع اصحاب حدیث بسیار نزدیک شده بود.
اگرچه موج گسترش مذهب اشعری، همزمان با روزگاری بود که مکتب حنفیان عدلگرا از سوی حنفیان اهل سنت و جماعت محدود شده بود، اما با این وصف، این گروه از حنفیان همواره در شمار سرسختترین برخورد کنندگان با مذهب اشعری در مشرق بودهاند. با اینکه تعیین مذهب خوارزمى (د 387ق/997م)، صاحب مفاتیح العلوم، با دشواری روبهروست، اما با توجه به تعلق بومى وی به خوارزم، یکى از حوزههای حنفى گراینده به کلام، تلقى او در بارة جایگاه مذهب اشعری در میان مذاهب کلامى حائز اهمیت است؛ چه، او بدون آنکه تردیدی به خود راه دهد، مذهب اشاعره را دومین مذهب از مذاهب «مشبّهه» شمرده است (نک: خوارزمى، 27؛ قس: شهرستانى، 1/ 85، که آنان را در عرض مشبهه و در شمار صفاتیه آورده است).
وزیرعصر آغازینسلجوقى، عمیدالملکابونصرکُندُری (مق 456ق/ 1064م) در طول وزارت خود، یا دست کم در بخش مهمى از این دوره، به شدت بر مذهب حنفى تعصب مىورزید و به شیوههای گوناگون با فعالیت و تبلیغ اشاعره در خراسان ستیز مىکرد، تا آنجا که بزرگان اشعری را از خراسان گریزان کرده، و لعن اشاعره را بر منابر مرسوم ساخته بود (نک: ابنعساکر، 108؛ ابناثیر، 10/ 33، 209). کندر، خاستگاه عمیدالملک، قریهای در نزدیکى تُرشیز (کاشمر کنونى) در خراسان است که به گزارش مقدسى، مردمان آن در سدة 4ق از «قدریه» بودهاند (ص 253)؛ عبارتى که در تفسیر آن بر پایة دانستههای تاریخى، باید به «حنفیان اهل عدل» برگردانده شود.
به عنوان واکنشى در برابر این فشارهاست که عالمان اشعری خراسان، همچون ابوبکر بیهقى (د 458ق) و ابوالقاسم قشیری (د 465ق) به تألیف آثاری در تأیید مذهب اشعری دست زدهاند (ابن عساکر، 100- 108: متن بیهقى، 109-112: متن قشیری). و برخى چون ابونصر قشیری، به تهیة شهادتنامه هایى پرداختهاند که در آن عالمان نامدار بر حقانیت اشعری، یا دست کم بطلان لعن او اشاره کردهاند (نک: همو، 113-120، 310-317).سقوط کندری و برآمدن خواجه نظام الملک بر مسند قدرت، تحولى به نفع گسترش مذهب اشعری بود و وی نه تنها لعن اشاعره را بر منابر موقوف ساخت و عالمان گریزان را به موطن بازخواند، بلکه با تأسیس نظامیهها، پایگاهى را برای رونق مذهب اشعری تأسیس کرد که در رشد این مذهب نقشى انکارناپذیر برجای نهاد (نک: ابناثیر، 10/ 33، 209). شیخ اشعریان خراسان، امام الحرمین جوینى مورد عنایت خاص خواجه قرار داشت و جوینى اعتقادنامة اشعری خود را با عنوان العقیدة النظامیة، به نام او نوشت (نک: ابنخلکان، 3/ 169).
به هر روی، شیوة خشونتآمیز کندری را نمىتوان شاخصى برای برخورد تاریخى میان حنفیان و اشعریان به شمار آورد. در ادامة سدة 5 و در سدة 6ق، گرچه مخالفت حنفیان عدلى با تفکر اشعری مصرّانه دوام داشت، اما این مخالفتها معمولاً در حد اختلافات نظری بوده است؛ مثلاً در سدة 6ق قزوینى رازی در گزارشهای پراکندة خود در اینباره، بارها از حنفیانعدلى،و تقابلآنانبا اشاعرهسخنگفته،و مواضع«اصولیان» امامیه را با این حنفیان بسیار نزدیک دانسته است (نک: ص 41، 105، 255، 482، 486، 497، جم).
در جانب مکتب حنفى اهل سنت و جماعت، اگرچه اساس تعالیم مذهب، با مذهب اشعری قرابت بسیار داشت، اما تا چند قرن، بجز گرایشهای فردی، گرایشى به صورت جمعى نسبت به مذهب اشعری دیده نمىشد. گفتنى است که همزمان با حیات ابوالحسن اشعری در عراق، ابومنصور ماتریدی، متکلم سمرقندی اندیشة سنتى حنفیان اهل سنت و جماعت را در قالب نظامى کلامى پى ریخت که ساختار آن با نظام کلامى اشعری به خوبى یارای رقابت داشت و مقبولیت گستردة این نظام کلامى در میان حنفیان مشرق، زمینهای را برای نفوذ مذهب اشعری باقى نگذاشته بود.
در واقع با حذف اقتدار سیاسى فاطمیان، مصر مىتوانست به یکى از مراکز مساعد برای رشد مذهب اشعری مبدل گردد و به گواهى تاریخ، این امر دقیقاً پس از سقوط خلافت فاطمى به وقوع پیوسته است. در 567ق/1172م عاضد واپسین خلیفة فاطمى از کرسى خلافت بر افتاد و با فتح مصر به دست صلاحالدین ایوبى، خطبه به نام عباسیان شد و روزگارخلافتفاطمى به سر آمد. به گزارشمنابعتاریخىصلاحالدین، بىدرنگ پس از تسلط بر مصر، رسمیت تشیع را در آن دیار ملغى ساخت و به تقویت مذاهب اهل سنت همت گماشت. گویاترین شاهد تاریخى که نشان مىدهد چگونه در پى این تحول سیاسى - اجتماعى، مصر به حوزههای نفوذ اشاعره تبدیل گشته، کتیبهای یافته شده در قاهره به تاریخ 575ق است که در آن از اشاعره با تعبیر«... الاصولیةالموحّدة الاشعریة...»،تمجید شده است .(IX/95ٹأ×.. (نک:«گزارش. بر پایة تحلیل کوثری، صلاحالدین در رقابت میان کرامیه و حنابله با اشاعره، در صدد تقویت اشاعره برنیامده، بلکه کوششهای عالمان اشعری به احیای این مذهب در مصر انجامیده است (ص 16).
در جانب مغرب، شاید بتوان نخستین آشنایى مبسوط عالمان افریقى با کلام اشعری را در مجالسى جست و جو کرد که یکى از شاگردان نامشهور ابوالحسن اشعری به نام ابن عبدالمؤمن در قیروان ترتیب داده بود و کسانى چون ابن ابى زید، فقیه نامدار قیروان (د 386ق/996م) در همین مجالس به هواداری مذهب اشعری جلب شدهاند (نک: داک، 2/319). گرچه نمىتوان انتظار داشت که دانستههای افریقیان از کلام اشعری که بر تعالیم ابن عبدالمؤمن و مطالعة آثار ابوالحسن اشعری استوار بود، از نظر دقت و ظرافت در حد تعالیم شاگردان بصری و ایرانى بوده باشد، اما دفاعیههای ابن ابى زید و ابوالحسن ابى قابسى، دیگر عالم افریقى (د 403ق/1012م) در معارضه با حملات معتزلیان، نشان مىدهد که اینان تا چه حد به مذهب اشعری پایبند بودهاند (نک: ابن عساکر، 122-123). مکتوبات ابنابىزید که تنها اندک زمانى پس از درگذشت ابوالحسن اشعری نوشته شدهاند، قدیمترین نمونههای نوشته در کلام اشعری پس از بنیانگذار این مذهب شناخته شدهاند، هرچند که گاه تفاوتهایى ظریف در برداشتها میان آنها با آثار اشعری دیده مىشود (نک: برنان، 8 ؛ نیز داک، همانجا). در راستای تبلیغ مذهب از سوی شاگردان باقلانى، ابوعبدالله ازدی پس از گذراندن مدتى به تبلیغ در شام، رهسپار مغرب شد و تا پایان عمر بهتعلیم مذهب اشعری در قیروان پرداخت و ابوطاهر بغدادی یکى دیگر از شاگردان باقلانى، او را در این تبلیغ یاریرسانید (نک: ابنعساکر،120-121، 216). در نسلشاگردان باقلانى، یعنى در طبقة سوم از طبقات اشاعره، متکلمى برجسته از قیروان به نام ابوعبدالله محمد بن عتیق قیروانى شایان ذکر است (نک: همو، 330).
در دورة حکومت نسبتاً پایدار مرابطان بر بخش وسیعى از مغرب (448-542ق/1056-1147م)، مذهب مالکى در فروع و گرایش تأویل گریز اصحاب حدیث در اصول مورد حمایت این سلسله بوده، و از همین رو،مذهباشعریدر منطقهچندانپایگاهىنیافتهاست(نک: ابنخلدون، 6/ 466). ابنتومرت (د 524ق/1130م)، بنیانگذار فرقة موحدان این ظاهرگرایى غالب بر قلمرو مرابطان را به نقدی شدید گرفت و ضمن دعوت به تأویل و پرهیز از تشبیه، نظامى کلامى پیشنهاد کرد که از زمینهای اشعری برخوردار بود و آمیختهای از امامت شیعى و نفى صفات معتزلى را نیز در برداشت (نک: ابنتومرت، 213 به بعد؛ ابنخلدون، همانجا؛ سبکى، 6/117).
نوشتههای کلامى ابنتومرت اگرچه تا مدتها خواننده داشت (نک: ه د، 3/ 167)، اما با اقتدار یافتن سلسلة موحدان به دست عبدالمؤمن جانشین ابن تومرت، اعتقادات ویژة ابن تومرت چندان مورد اعتنای حکومت نبود و آنچه به عنوان مذهب مطلوب شناخته مىشد، مذهب مالکى در فروع و مذهب اشعری در اصول بود که نقطة آغازی برای گسترش پایدار مذهب اشعری در منطقة مغرب به شمار مىرفت. بدین ترتیب، اگرچه ابنتومرت خود هرگز به عنوان مبلغى اشعری مذهب شناخته نبوده، ولى با پدید آوردن فضایى مساعد برای انتقال مذهبى، بهترین زمینهساز برای رواج مذهب اشعری در مغرب اقصى بوده است. نفوذ مذهب اشعری در مغرب اسلامى به شمال افریقا محدود نبوده، و تا اعماق اندلس و صقلیه (سیسیل) گسترش یافته بوده است (مثلاً نک: کوثری، 15). فُرنئاس1 در مقالهای، جریان انتقال آثار کلامى اشعری به اندلس را مورد بررسى قرار داده است.
اشاعره در رویارویى با دیگر مذاهب:
الف - حنفیان و اشاعره: در سدههای 3-6ق، در گیرودار مطرح شدن و رشد روزافزون مذهب کلامى اشعری در محیطهای شافعى - مالکى، بخش عمدهای از مشرق جهان اسلام حوزة نفوذ مذهب حنفى بوده است. اما برخلاف شافعیان و مالکیان که مذهب آنان تنها در فروع پاسخگو بود و پیروان این دو مذهب پیش از ظهور اشعری، در اصول غالباً راه اصحاب حدیث را پى مىگرفتند و اقلیتى به تعالیم مکتبهای کلامى چون اعتزال روی مىآوردند، مذهب حنفى، مذهبى جامع در فروع و اصول به شمار مىآمد و هرگز خلا´ی مشابه در محافل حنفیان احساسنمىشد. از همینروست کهدر منتهاالیه مشرق، مذهباشعری تنها در نواحى شافعىنشین خراسان رواج داشت و اندک رواج آن در ماوراء النهر، به صورت جزیرههای مذهبى در نواحى چاچ و بخارا بود که به طور سنتى جمعیتى شافعى را در خود داشتهاند.
برای بررسى رویارویى حنفیان با اندیشة اشعری، نخست باید این نکته را یادآور شد که در عصر گسترش این اندیشه، در مشرق بلاد اسلامى، دو چهرة مختلف از تفکر کلامى حنفى موجود بوده که هر کدام به مقتضای ساختار خود برخوردی متفاوت با اندیشة اشعری داشته است. از نیمة دوم سدة 2ق، در خاور خراسان، مکتبى پای گرفته بود که مىتوان آن را مکتب حنفیان عدلگرا نامید؛ مکتبى که در بسیاری اصول اساسى چون توحید صفاتى، قدر و امر به معروف با افکار معتزله همسو بود (نک: ه د، 5/ 387- 388). در سدة 3ق هنوز از رونق این مکتب کاسته نشده بود و تنها از سدة 4ق بود که روی به منسوخ شدن نهاد (همانجا). مکتب حنفیان اهل سنت و جماعت نیز در عهد سامانى (261- 389ق/ 875 - 999م) به عنوان مکتب غالب بر محافل کلامى ماوراءالنهر مطرح بود که از نظر تعالیم، بجز اصرار بر اندیشة ارجاء، به مواضع اصحاب حدیث بسیار نزدیک شده بود.
اگرچه موج گسترش مذهب اشعری، همزمان با روزگاری بود که مکتب حنفیان عدلگرا از سوی حنفیان اهل سنت و جماعت محدود شده بود، اما با این وصف، این گروه از حنفیان همواره در شمار سرسختترین برخورد کنندگان با مذهب اشعری در مشرق بودهاند. با اینکه تعیین مذهب خوارزمى (د 387ق/997م)، صاحب مفاتیح العلوم، با دشواری روبهروست، اما با توجه به تعلق بومى وی به خوارزم، یکى از حوزههای حنفى گراینده به کلام، تلقى او در بارة جایگاه مذهب اشعری در میان مذاهب کلامى حائز اهمیت است؛ چه، او بدون آنکه تردیدی به خود راه دهد، مذهب اشاعره را دومین مذهب از مذاهب «مشبّهه» شمرده است (نک: خوارزمى، 27؛ قس: شهرستانى، 1/ 85، که آنان را در عرض مشبهه و در شمار صفاتیه آورده است).
وزیرعصر آغازینسلجوقى، عمیدالملکابونصرکُندُری (مق 456ق/ 1064م) در طول وزارت خود، یا دست کم در بخش مهمى از این دوره، به شدت بر مذهب حنفى تعصب مىورزید و به شیوههای گوناگون با فعالیت و تبلیغ اشاعره در خراسان ستیز مىکرد، تا آنجا که بزرگان اشعری را از خراسان گریزان کرده، و لعن اشاعره را بر منابر مرسوم ساخته بود (نک: ابنعساکر، 108؛ ابناثیر، 10/ 33، 209). کندر، خاستگاه عمیدالملک، قریهای در نزدیکى تُرشیز (کاشمر کنونى) در خراسان است که به گزارش مقدسى، مردمان آن در سدة 4ق از «قدریه» بودهاند (ص 253)؛ عبارتى که در تفسیر آن بر پایة دانستههای تاریخى، باید به «حنفیان اهل عدل» برگردانده شود.
به عنوان واکنشى در برابر این فشارهاست که عالمان اشعری خراسان، همچون ابوبکر بیهقى (د 458ق) و ابوالقاسم قشیری (د 465ق) به تألیف آثاری در تأیید مذهب اشعری دست زدهاند (ابن عساکر، 100- 108: متن بیهقى، 109-112: متن قشیری). و برخى چون ابونصر قشیری، به تهیة شهادتنامه هایى پرداختهاند که در آن عالمان نامدار بر حقانیت اشعری، یا دست کم بطلان لعن او اشاره کردهاند (نک: همو، 113-120، 310-317).سقوط کندری و برآمدن خواجه نظام الملک بر مسند قدرت، تحولى به نفع گسترش مذهب اشعری بود و وی نه تنها لعن اشاعره را بر منابر موقوف ساخت و عالمان گریزان را به موطن بازخواند، بلکه با تأسیس نظامیهها، پایگاهى را برای رونق مذهب اشعری تأسیس کرد که در رشد این مذهب نقشى انکارناپذیر برجای نهاد (نک: ابناثیر، 10/ 33، 209). شیخ اشعریان خراسان، امام الحرمین جوینى مورد عنایت خاص خواجه قرار داشت و جوینى اعتقادنامة اشعری خود را با عنوان العقیدة النظامیة، به نام او نوشت (نک: ابنخلکان، 3/ 169).
به هر روی، شیوة خشونتآمیز کندری را نمىتوان شاخصى برای برخورد تاریخى میان حنفیان و اشعریان به شمار آورد. در ادامة سدة 5 و در سدة 6ق، گرچه مخالفت حنفیان عدلى با تفکر اشعری مصرّانه دوام داشت، اما این مخالفتها معمولاً در حد اختلافات نظری بوده است؛ مثلاً در سدة 6ق قزوینى رازی در گزارشهای پراکندة خود در اینباره، بارها از حنفیانعدلى،و تقابلآنانبا اشاعرهسخنگفته،و مواضع«اصولیان» امامیه را با این حنفیان بسیار نزدیک دانسته است (نک: ص 41، 105، 255، 482، 486، 497، جم).
در جانب مکتب حنفى اهل سنت و جماعت، اگرچه اساس تعالیم مذهب، با مذهب اشعری قرابت بسیار داشت، اما تا چند قرن، بجز گرایشهای فردی، گرایشى به صورت جمعى نسبت به مذهب اشعری دیده نمىشد. گفتنى است که همزمان با حیات ابوالحسن اشعری در عراق، ابومنصور ماتریدی، متکلم سمرقندی اندیشة سنتى حنفیان اهل سنت و جماعت را در قالب نظامى کلامى پى ریخت که ساختار آن با نظام کلامى اشعری به خوبى یارای رقابت داشت و مقبولیت گستردة این نظام کلامى در میان حنفیان مشرق، زمینهای را برای نفوذ مذهب اشعری باقى نگذاشته بود.
نوشته شده توسط دانشجویان تاریخ تمدن | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
به بهانه تقویم تاریخ 7 : «قیام توابین»
ربیع الثانی جمادی الاول
نوروز
منابع و مآخذ سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان
سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان 2
سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان 1
اشاعره 12
اشاعره 11
اشاعره 10
اشاعره 9
اشاعره 8
اشاعره 7
اشاعره 6
اشاعره 5
اشاعره 4
[همه عناوین(42)][عناوین آرشیوشده]
ربیع الثانی جمادی الاول
نوروز
منابع و مآخذ سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان
سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان 2
سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان 1
اشاعره 12
اشاعره 11
اشاعره 10
اشاعره 9
اشاعره 8
اشاعره 7
اشاعره 6
اشاعره 5
اشاعره 4
[همه عناوین(42)][عناوین آرشیوشده]