لغزش دوستت را برای هنگام یورش دشمنت، تحمّل کن . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 88 بهمن 25 , ساعت 11:27 صبح

موج‌ گسترش‌ مذهب‌ اشاعره‌:
الف‌ - گسترش‌ در ایران‌: پس‌ از روزگارشاگردان‌مستقیم‌ابوالحسن‌ اشعری‌ که‌ به‌ خصوص‌ در برخى‌ نقاط ایران‌، مذهب‌ استاد خود را استوار ساختند، در نسل‌ پسین‌، نام‌ بزرگانى‌ به‌ عنوان‌ مروج‌ مذهب‌ اشعری‌ در ایران‌ به‌ چشم‌ مى‌آید که‌ با وجود اصالتى‌ ایرانى‌، شاگردان‌ ابوالحسن‌ باهلى‌ در عراق‌ بوده‌اند. نخست‌ باید اشاره‌ کرد که‌ در منابع‌ فرقه‌شناختى‌، همواره‌ در سخن‌ از طبقة دوم‌ متکلمان‌ اشعری‌، نام‌ 3 تن‌ از شاگردان‌ باهلى‌ به‌ عنوان‌ اساسى‌ترین‌ عاملان‌ بازنگری‌ در این‌ مذهب‌ و هم‌ در تبلیغ‌ آن‌ شناخته‌ شده‌ است‌: قاضى‌ ابوبکر باقلانى‌ (د 403ق‌/ 1012م‌)، ابن‌فورک‌اصفهانى‌ (د 406ق‌) و ابواسحاق‌اسفراینى‌ (د 418ق‌) (نک: بغدادی‌، همانجا؛ ابن‌ عساکر، 178). در این‌ میان‌، دربارة باقلانى‌ باید یادآور شد که‌ نقش‌ او در گسترش‌ مذهب‌ اشعری‌ در ایران‌ چندان‌ محسوس‌ نبوده‌، و آنچه‌ گاه‌ در منابع‌ عنوان‌ شده‌ است‌ که‌ اکثر شاگردان‌ باقلانى‌ پس‌ از عراق‌ در خراسان‌ حضور داشته‌اند (نک: همو، 120)، از نظر تاریخى‌ تأیید نشده‌ است‌.
دربارة نقش‌ ابن‌ فورک‌ در ترویج‌ مذهب‌ اشعری‌ در ایران‌، باید گفت‌ که‌ وی‌ پس‌ از به‌ پایان‌ آوردن‌ تحصیل‌ خود در عراق‌، در اواسط دهة 350ق‌ به‌ اصفهان‌ بازگشت‌؛ زمان‌ بازگشت‌ او اگر چه‌ به‌ دقت‌ روشن‌ نیست‌، اما زمانى‌ پس‌ از همدرسى‌ با اسفراینى‌ در عراق‌ بعد از 350ق‌ (نک: ه د، 5/158) و پیش‌ از 360ق‌ (نک: سطور بعد) بوده‌ است‌. در این‌ برهه‌ صاحب‌ بن‌ عباد در دربار مؤیدالدوله‌ بویه‌ای‌ منصب‌ دبیری‌ داشت‌ و ابن‌ فورک‌ با برخورداری‌ از دوستى‌ مستحکمى‌ با وی‌، شرایط مساعدی‌ برای‌ ترویج‌ اندیشة اشعری‌ یافت‌ (نک: ه د، 4/417). در زمانى‌ نامشخص‌، به‌ تخمین‌ در نیمة اخیر دهة 360ق‌، فتنه‌ای‌ مذهبى‌ میان‌ فرق‌ متخاصم‌ پدید آمد که‌ ابن‌ فورک‌ در پیدایى‌ آن‌ مؤثر شناخته‌ شد و به‌ همین‌ سبب‌، دربند به‌ شیراز منتقل‌ گشت‌ (نک: ابن‌ عساکر، 233؛ سبکى‌، 4/130).
ابن‌ فورک‌ در شیراز به‌ زودی‌ آزادی‌ خود را بازیافت‌ (همانجا) و ارتباط نزدیک‌ او با مشایخ‌ و محافل‌ اشاعره‌ در شیراز، نشان‌ از آن‌ دارد که‌ احتمالاً او خود نیز در استوار ساختن‌ مکتب‌ اشعری‌ در شیراز نقشى‌ ایفا نموده‌ است‌ (نک: ابن‌ عساکر، 128، به‌ نقل‌ از ابن‌ فورک‌). ابن‌ فورک‌ از جماعتى‌ متکلمان‌ فعال‌ در محافل‌ اشعری‌ شیراز، از جمله‌ ابونصر کوازی‌ یاد کرده‌ است‌ که‌ از پروردگان‌ حمویه‌، شاگرد سیرافى‌ اشعری‌ بوده‌اند (همانجا). ابن‌ فورک‌ در سفری‌ کوتاه‌ به‌ ری‌، توفیقى‌ در ترویج‌ مذهب‌ به‌ دست‌ نیاورد و با مشکلاتى‌ روبه‌رو شد (نک: همو، 232؛ سبکى‌، 4/128)، اما در همین‌ اثنا، به‌ کوشش‌ حاکم‌ نیشابوری‌ که‌ خود عالمى‌ اشعری‌ بود، امیرناصرالدوله‌سیمجور،ابن‌فورک‌ را به‌نیشابور فراخواند (همانجا). رفتن‌ ابن‌ فورک‌ به‌ نیشابور در زمانى‌ میان‌ سالهای‌ 366 تا 373ق‌/977 تا 983م‌ بوده‌ است‌ (نک: ه د، 4/418).
در نیشابور، ابن‌ فورک‌ در مدرسه‌ای‌ که‌ در خانقاه‌ بوشنجى‌ برای‌ وی‌ ساخته‌ شد، به‌ تبلیغ‌ مذهب‌ اشعری‌ پرداخت‌ و در ایجاد مکتبى‌ دیرپا توفیق‌ یافت‌ که‌ بزرگانى‌ صاحب‌ نام‌ از آن‌ برخاستند. رقیب‌ عمدة اشعریان‌ در خراسان‌ آن‌ روزگار، پیروان‌ فرقة کرامیه‌ بودند که‌ از سوی‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ حمایت‌ مى‌شدند. ابن‌ فورک‌ افزون‌ بر 30 سال‌ از دورة تعلیم‌ خود را تا فرارسیدن‌ مرگ‌، در خراسان‌ استقرار داشت‌ و به‌ ترویج‌ بى‌وقفة مذهب‌ اشعری‌، و نزاعى‌ سخت‌ و گاه‌ همراه‌ با خشونت‌ با کرامیه‌ گذراند (نک: ابن‌ عساکر، 232-233؛ سبکى‌، 4/131؛ نیز ه د، 4/418- 419).
به‌ عنوان‌ رکنى‌ دیگر از ارکان‌ مذهب‌ اشعری‌، باید از ابواسحاق‌ اسفراینى‌ یاد کرد که‌ پس‌ از به‌ پایان‌ آوردن‌ تحصیل‌ خود در عراق‌، شاید با اندک‌ تأخری‌ نسبت‌ به‌ ورود ابن‌ فورک‌ به‌ خراسان‌، به‌ اقلیم‌ خود بازگشت‌ و چندی‌ در اسفراین‌ سکنى‌ داشت‌، اما به‌ زودی‌ به‌ نیشابور فراخوانده‌ شد و در مدرسه‌ای‌ که‌ به‌ نام‌ وی‌ ساخته‌ شده‌ بود، به‌ تدریس‌ پرداخت‌(صریفینى‌،152؛سمعانى‌،1/144؛ابن‌عساکر،243).اسفراینى‌ نیز به‌ طبع‌ در طول‌ فعالیت‌ علمى‌ خود در نیشابور، به‌ استمرار با مخالفت‌ کرامیان‌ روبه‌رو بوده‌ است‌ (مثلاً نک: اسفراینى‌، 101).
درگیری‌ گستردة اشاعره‌ با کرامیه‌ در نیشابور ریشه‌ در برتری‌ جویى‌ کرامیان‌ در محیط مذهبى‌ خراسان‌ دارد و بر نفوذ سیاسى‌ ایشان‌ در دستگاه‌ غزنوی‌، و نه‌ بر غلبة جمعیتى‌ تکیه‌ دارد. بر پایة گزارش‌ قابل‌ اعتماد و بى‌طرفانة مقدسى‌ در نیمة دوم‌ سدة 4ق‌، یعنى‌ در اوج‌ منازعات‌ کرامیان‌ با اشعریان‌، حضور معتزله‌ در نیشابور، غالب‌تر و چشم‌گیرتر از حضور کرامیه‌ بوده‌ (نک: مقدسى‌، 252)، در حالى‌ که‌ هرگز در منابع‌ تاریخى‌ از منازعات‌ خصمانه‌ میان‌ اشاعره‌ و معتزله‌ در این‌ برهه‌ و در این‌ منطقه‌ سخن‌ نیامده‌ است‌.
در پایان‌ سخن‌ از گسترش‌ مذهب‌ اشعری‌ در ایران‌، باید یادآور شد که‌ در طول‌ سده‌های‌ 5 و 6 ق‌، و البته‌ پس‌ از آن‌، رجال‌ اشعری‌ مذهب‌ در نقاط گوناگون‌ ایران‌، به‌ ویژه‌ در حوزه‌های‌ نفوذ مذهب‌ فقهى‌ شافعى‌ و نیز حوزة محدود مذهب‌ مالکى‌، حضور داشته‌اند. ابن‌ عساکر در فهرست‌ خود از رجال‌ اشعری‌، در طبقات‌ سوم‌ تا پنجم‌ نام‌ شخصیتهایى‌ از نواحى‌ گوناگون‌ ایران‌ چون‌ خراسان‌، طبرستان‌، فارس‌، ری‌ و اصفهان‌ آورده‌ است‌ (نک: ص‌ 249 به‌ بعد) که‌ در این‌ میان‌، نام‌ عالمانى‌ برجسته‌ چون‌ ابوبکر بیهقى‌، ابوالقاسم‌ قشیری‌، ابوالمعالى‌ جوینى‌، ابواسحاق‌ شیرازی‌، کیا هراسى‌ و ابوسعید میهنى‌ به‌ چشم‌ مى‌آید.
در سده‌های‌ 5 و 6 ق‌، به‌ عنوان‌ نمونه‌ باید از دو اندیشمند برجستة ایرانى‌، ابوحامد محمد غزالى‌ (د 505ق‌/1111م‌) و فخرالدین‌ رازی‌ (د 606ق‌/1209م‌) نام‌ برد که‌ نه‌ تنها در تاریخ‌ کلام‌ اشعری‌، که‌ در تاریخ‌ علم‌ کلام‌ به‌ طور عام‌، نقش‌ شایان‌ توجه‌ ایفا نموده‌اند.
گفتنى‌ است‌ در سدة 4ق‌، جمعى‌ از عالمان‌ برجستة اشعری‌، مذهب‌ خود را در خارج‌ از ایران‌ منتشر ساخته‌، و در بخشهای‌ گوناگون‌ عراق‌، حجاز و شام‌ به‌ تبلیغ‌ پرداخته‌اند. از میان‌ این‌ کسان‌، باید به‌ ابوذر هروی‌ سکنى‌ گزیده‌ در مکه‌، ابوجعفر سمنانى‌ ساکن‌ در بغداد و موصل‌، و ابوالفتح‌ سلیم‌ بن‌ ایوب‌ رازی‌ مروج‌ این‌ مذهب‌ در صور اشاره‌ کرد (نک: ابن‌ عساکر، 255، 259، 263).

ب‌ - گسترش‌ روی‌ به‌ غرب‌: در سخن‌ از گسترش‌ روی‌ به‌ غرب‌ مذهب‌ اشعری‌، بى‌تردید باید قاضى‌ ابوبکر باقلانى‌ را اساس‌ تبلیغ‌ به‌ شمار آورد؛ او بجز ابوالحسن‌ باهلى‌ - که‌ استاد مشترک‌ وی‌ با ابن‌ فورک‌ و اسفراینى‌ بود - از مجلس‌ درس‌ دیگر شاگرد برجستة اشعری‌، ابوعبدالله‌ ابن‌ مجاهد بصری‌ نیز بهره‌ جست‌ (نک: خطیب‌، 1/343).
این‌ نقل‌ ابن‌ عساکر که‌ شاگردان‌ باقلانى‌ در عراق‌ و خراسان‌ بسیارند (ص‌ 120)، دست‌ کم‌ در مورد عراق‌ قابل‌ پذیرش‌ است‌، اما باید در نظر داشت‌ که‌ در میان‌ شاگردان‌ مشهور او چون‌ ابوالحسن‌ سکری‌، ابوالحسن‌ نعیمى‌ و ابوالفضل‌ بغدادی‌ (همو، 248، 250، 264)، بیشتر فقیه‌ و اصولى‌، و نه‌ متکلمى‌ برجسته‌ دیده‌ مى‌شود.
از نظر جایگاه‌ اجتماعى‌، چنین‌ مى‌نماید که‌ باقلانى‌ از نفوذی‌ قابل‌ ملاحظه‌ برخوردار بوده‌، و این‌ نفوذ را در جهت‌ مقبولیت‌ دادن‌ و ترویج‌ مذهب‌ اشعری‌ در میان‌ عموم‌ به‌ کار گرفته‌ است‌. از شواهد این‌ نفوذ اجتماعى‌، برگزیده‌ شدن‌ او به‌ نمایندگى‌ خاص‌ عضدالدولة بویه‌ای‌ و کارگزار امور خلافت‌ بغداد است‌ که‌ در 371ق‌/981م‌ باقلانى‌ را به‌ عنوان‌ سفیر به‌ دربار بیزانس‌ فرستاده‌ است‌ (نک: خطیب‌، 5/379-380؛ ابن‌ اثیر، 9/16). بر پایة نقل‌ قاضى‌ ابوالمعالى‌ عزیزی‌، در معرفى‌ نامة عضدالدوله‌ به‌ دربار بیزانس‌، باقلانى‌ به‌ عنوان‌ «لسان‌ الامة و متقدم‌ على‌ علماء الملة» یاد شده‌ است‌ (ابن‌ عساکر، 218- 219) که‌ نشان‌ از جایگاه‌ وی‌ نزد عضدالدوله‌ و بغدادیان‌ دارد.
گزارش‌ مقدسى‌ از اوضاع‌ مذهبى‌ در عراق‌ در نیمة دوم‌ سدة 4ق‌، در سالهایى‌ مقارن‌ با همین‌ واقعه‌، حکایت‌ از آن‌ دارد که‌ اشاعره‌ در بغداد آن‌ روزگار، در مقایسه‌ با دیگر مذاهب‌ کلامى‌، از جمعیت‌ قابل‌ ذکری‌ برخوردار بوده‌اند (نک: ص‌ 112). ردیة عالمى‌ معتزلى‌ به‌ نام‌ ابواسحاق‌ ابراهیم‌ بن‌ محمد بن‌ عیاش‌ بر کلام‌ اشعری‌ با عنوان‌ نقض‌ کتاب‌ ابن‌ ابى‌ بشر فى‌ ایضاح‌ البرهان‌ (ابن‌ ندیم‌، 221) که‌ اثری‌ است‌ نایافته‌، و در همین‌ دوره‌ تألیف‌ شده‌ است‌، نشان‌ از بالا گرفتن‌ تبلیغ‌ این‌ مذهب‌ در محیط عراق‌ دارد، به‌ نحوی‌ که‌ مکتب‌ معتزله‌ را به‌ دفاع‌ از حریم‌ خود واداشته‌ است‌. این‌ گستره‌ از نفوذ، گرچه‌ در منابع‌ مستقیماً به‌ باقلانى‌ پیوند نخورده‌، اما بى‌تردید، جایگاه‌ اجتماعى‌ و کوشش‌ باقلانى‌ نقش‌ مهمى‌ را در حصول‌ به‌ این‌ مقصود ایفا کرده‌ است‌.
حلقه‌ای‌ که‌ باقلانى‌ در بغداد پدید آورده‌ بود، گاه‌ به‌ حلقه‌های‌ تعلیم‌ فرقه‌ای‌ در سدة 2ق‌ شباهت‌ مى‌یافت‌ که‌ مبلغانى‌ را برای‌ ترویج‌ مذهب‌ در اقصى‌ نقاط تربیت‌ مى‌کردند. البته‌ این‌ ویژگى‌ تا اندازه‌ای‌ در حلقة تعلیم‌ شخص‌ ابوالحسن‌ اشعری‌ نیز دیده‌ مى‌شود و آن‌ را باید سازمان‌دهى‌ برای‌ حرکتى‌ تلقى‌ کرد که‌ در زمان‌ بنیان‌گذار این‌ مذهب‌ آغاز شده‌ است‌. این‌ ویژگى‌ و شباهت‌ زمانى‌ احساس‌ مى‌گردد که‌ در منابع‌ به‌ طور جسته‌ و گریخته‌ از ارسال‌ داعیانى‌ از حلقة باقلانى‌ در بغداد به‌ دیگر سرزمینها سخن‌ مى‌رود.
با وجود این‌ نفوذ قابل‌ ملاحظه‌ در عصر باقلانى‌، قدرت‌ یافتن‌ روزافزون‌ حنابله‌ در بغداد، اوضاع‌ و احوال‌ را برای‌ رشد اشاعره‌ در آن‌ دیار و به‌ طور کلى‌ در عراق‌ نامساعد ساخته‌ بود. نگاهى‌ گذرا به‌ طبقات‌ عالمان‌ اشعری‌ مذهب‌ در عراق‌، نشان‌ مى‌دهد که‌ معدود برجستگان‌ وابسته‌ به‌ این‌ مذهب‌ در نسلهای‌ پس‌ از باقلانى‌ چون‌ خطیب‌ بغدادی‌ و قاضى‌ ابن‌ رطبى‌ (نک: ابن‌ عساکر، 268، 321) هیچ‌ یک‌ به‌ عنوان‌ متکلم‌ و معلم‌ کلام‌ شناخته‌ نبوده‌اند و جریانهای‌ محدود تبلیغ‌ برای‌ اشاعره‌ در عراق‌، توسط اشعریان‌ ایرانى‌ ایجاد شده‌ است‌.
برپایة گزارش‌ ابن‌ عساکر که‌ خود برجسته‌ترین‌ مورخ‌ شام‌ است‌، اگر چه‌ تبلیغ‌ مذهب‌ اشعری‌ در شام‌ توسط یکى‌ از شاگردان‌ ابوالحسن‌ اشعری‌ آغاز شده‌ است‌ (نک: ص‌ 195) و کسانى‌ چون‌ ابوالحسن‌ دارانى‌ و شریف‌ ابوطالب‌ هاشمى‌ در طبقة دوم‌ اشاعره‌ از وابستگان‌ به‌ این‌ مکتب‌ در شام‌ بوده‌اند (همو، 214، 240)، اما توفیق‌ آنان‌ در تبلیغ‌ و گسترش‌ دادن‌ به‌ مذهب‌ اشعری‌ در محیط شام‌، جز با مساعدتى‌ از جانب‌ عراق‌ ممکن‌ نبوده‌ است‌. فرقة کرامیه‌ که‌ به‌ گزارش‌ مقدسى‌ در آن‌ روزگار در شام‌ از نفوذی‌ وسیع‌ برخوردار بوده‌ است‌ (ص‌ 153)، مانعى‌ جدی‌ در جهت‌ رشد نهال‌ کم‌توان‌ مذهب‌ اشعری‌ در شام‌ بوده‌، و به‌ همین‌ سبب‌ ابوالحسن‌ دارانى‌ در نامه‌ای‌ به‌ باقلانى‌ از او مساعدت‌ خواسته‌ است‌ (نک: ابن‌ عساکر، 216). به‌ دنبال‌ این‌ مکاتبه‌، باقلانى‌ یکى‌ از شاگردان‌ مبرز خود به‌ نام‌ ابوعبدالله‌ حسین‌ بن‌ حاتم‌ ازدی‌ را برای‌ تبلیغ‌، احتجاج‌ با مخاصمان‌ و تعلیم‌ ظرایف‌ کلامى‌ به‌ شام‌ گسیل‌ کرده‌ است‌ (همانجا، برای‌ برخى‌ رجال‌ این‌ مکتب‌، نک: 252، 256، جم).
در طبقة سوم‌ و چهارم‌ اشاعره‌، صور به‌ عنوان‌ منطقه‌ای‌ مرزی‌ و درگیر جنگ‌ با بیزانس‌، محلى‌ برای‌ اجتماع‌ جنگجویان‌ متطوع‌ بوده‌، و به‌ طبع‌ جریان‌ تبلیغ‌ مذاهب‌ گوناگون‌ در آن‌ رواج‌ داشته‌ است‌. در چنین‌ اوضاعى‌ اشاعره‌ نیز از تبلیغ‌ مذهب‌ خود غافل‌ نبوده‌، و مبلغانى‌ در صور داشته‌اند. از آن‌ میان‌، در طبقة سوم‌ مى‌توان‌ به‌ ابوالفتح‌ سلیم‌ بن‌ ایوب‌ رازی‌، نخستین‌ ناشر این‌ علم‌ در آن‌ دیار (همو، 263)، و ابوعبدالله‌ ابن‌ عتیق‌ متکلم‌ مغربى‌ اشاره‌ کرد که‌ چندگاهى‌ در صور سکنى‌ گزیده‌ بود و به‌ نشر کلام‌ اشعری‌ اهتمام‌ داشت‌ (همو، 330). همچنین‌ در طبقة بعد باید از ابوالفتح‌ نصر بن‌ ابراهیم‌، عالم‌ مقدسى‌ (د 490ق‌/1097م‌) نام‌ برد که‌ برهه‌ای‌ از زمان‌ را به‌ تعلیم‌ در صور گذرانیده‌ است‌ (همو، 286).



لیست کل یادداشت های این وبلاگ