یکشنبه 88 بهمن 25 , ساعت 11:26 صبح
الف - جریان متکلمان اهل سنت: البته آنچه در منابع متقدم اسلامى به عنوان اصحاب حدیث شناخته مىشود، دست کم در برخورد با مسائل اعتقادی، نمىتواند مکتبى واحد و منسجم تلقى گردد؛ چه، این گرایش در طول یک سده ایفای نقش فعال و تعیین کننده در محافل فکری، طیفهای مختلفى را به خود دیده است. در نگرشى کلى بر روند جهتگیریهای این گروه، به ویژه باید تعالیم مکاتب حدیث گرای پایه گذارده در سدة 2ق، به پیشوایى مالک، سفیان ثوری و شافعى را از تعالیم اصحاب حدیث عراق در سدة 3ق، به رهبری احمد بن حنبل تمیز داد. در مقام اجمال، باید گفت آنچه تعالیم احمد بن حنبل را از حدیث گرایان پیشین متمایز مىساخت، بیشتر اختلاف در شیوة برخورد با نصوص اعتقادی بود؛ چه، پرهیز سخت از هرگونه تأویل نسبت به نصوص قرآنى و احادیث، و تأکید بر پذیرش ظاهر نصوص بدون «چگونه» و «چرا»، نظام اعتقادی این گروه از اصحاب حدیث را به صورت مجموعهای توجیه ناشده از قالبهای مأثور درآورده بود (برای توضیح، نک: ه د، اصحاب حدیث).
بىتردید گریز از پاسخ به اشکالات و ایرادات روزافزون متکلمان و دعوت همراهان به تعبد در باورهای دینى، برای همگان و هر محیطى نمىتوانست راه حلى مناسب باشد و هم از این رو، در درون محافل اصحاب حدیث، دیدگاههایى کلامى پدید آمد که بتواند با گفتار معتزلیان و دیگر متکلمان مخالف به مقابله برخیزد و بر حقانیت مذهب اصحاب حدیث احتجاج کند. اگر گرایش به برخى مباحث کلامى در میان عالمان اصحاب حدیث در سدة 2ق، نظیر ابن علیه در عراق و ابن هرمز در حجاز را نتوان جز آغازی بر این جریان به شمار آورد، باید اذعان داشت که در طول سدة 3ق، این جریان از سوی چند تن از رجال برجستة اصحاب حدیث ادامه یافته، و نقطة آغاز یاد شده را به پیدایى کلام اشعری پیوسته است (برای توضیح دربارة جریان کلامى و محافل اصحاب حدیث، نک: مقدسى، 64 -60 ، جم).
در بررسى این شخصیتها که از سویى برخاسته از محافل اصحاب حدیث بودهاند و از دگر سو همواره از سوی صاحب حدیثان تندرو به عنوان بدعت گذارانى شناخته شدهاند، نخست باید به حسین کرابیسى (د 248ق/862م) اشاره کرد (برای پیوند او با اصحاب حدیث، نک: سید مرتضى، 29). کرابیسى با برخوردی متکلمانه، در باب خلق قرآن با احمد بن حنبل، بزرگ محدثان بغداد به مقابله برخاست و لفظ قاری به قرائت قرآن را مخلوق انگاشت (نک: اشعری، 602؛ نیز ذهبى، میزان، 1/544).
در ادامة سخن از این متکلمان، باید به 3 رأس مثلثى اشاره کرد که ابن عساکر در سخن از زمینههای کلام اشعری، آنان را بازگشایندة این راه شمرده است. وی ضمن نام بردن از عبدالعزیزمکى،حارثمحاسبى و ابن کلاب ایشان را نخستین «متکلمان اهل سنت» خوانده است (نک: ابن عساکر، 116، نیز 119). عبدالعزیز بن یحیى کنانى مکى، از عالمان اوایل سدة 3ق، در باب خلق قرآن با بشر مریسى مناظراتى گسترده داشته است که حاصل آن را در کتابى با عنوان الحیدة گرد آورده است (نک: ابن ندیم، 236؛ ذهبى، همان، 2/639). حارث بن اسد محاسبى، زاهد نامدار بصری (د 243ق/857م) است که با وجود برخاستن از حلقههای حدیث گرا، در عقاید به شیوههای اهل کلام گرویده، و برخى باورهای او هدف رد و اعتراضهای احمد بن حنبل بوده است (نک: ذهبى، همان، 1/430-431).
ابن کلاب، از برجستگان اصحاب حدیث در بصره بیش از دو تن دیگر شایستة عنوان متکلم است، متکلمى که در نظریهای نسبتاً پیچیده دربارة کلام خدا، آن را حقیقتى قدیم دانسته که «معنایى واحد با خداوند» است. به باور او، قرآن تعبیری عربى از کلام خداست و کلام خدا حقیقتى جز حروف و اصوات، و بىاختلاف و انقسام ناپذیر است و صوت مسموع از کلامالله تنها عبارتى از کلام الله (و نه عین آن) است (نک: اشعری، 584 - 585؛ قاضى عبدالجبار، المغنى، 7/95 به بعد؛ برای تحلیل، نک: فان اس، 103 به بعد؛ برای مطالعهای دربارة این طبقه از متکلمان، نک: موسى، 15-82).
جریان «متکلمان اهل سنت» به معنى خاص خود، یعنى جریانى که دفاع از مواضع اصحاب حدیث در برابر کلام معتزلى و دیگر فرقههای مخالف کلامى را بر عهده داشت، در طول سدة 3ق، بر ایجاد نظامى فراگیر و ارائة دستگاهى منسجم در عقاید دینى و جهانشناسى که قابل عرضه در برابر دستگاههای موجود کلامى بوده باشد، دست نیافت. جامعة اهل سنت (به مفهوم مضیق آن)، آن هنگام توان برابری با محافل کلامى مخالف را در خود یافت که ابوالحسن اشعری دستگاه کلامى خود را پدید آورد و حلقهای توانمند در آموزش کلامى ایجاد کرد که قادر بود در مدت زمانى نسبتاً کوتاه، نظام کلامى جدید اهل سنت را در محیطهای مستعد از مشرق تا مغرب جهان اسلام بشناساند؛ نظامى که به زودی با عنوان مذهب کلامى اشعری شناخته شد و پیروان آن با عنوان «اشاعره» شهرت یافتند.
با وجود آنکه سختترین دشمنان اشاعره در طول تاریخ، اصحاب حدیث بودهاند، اما چه خود اشعری و چه پیروان او، همواره بر این نکته که خود اصحاب حدیث و اهل سنت و جماعتند، تأکید ورزیدهاند (مثلاً نک: اشعری، 290-297؛ ابن عساکر، 113 به بعد، نیز 127). در نگرشى کلى باید گفت که معتدلان اصحاب حدیث از مالکیه و شافعیه به سرعت به پیروی مذهب اشعری گرویدند و تندروان اصحاب حدیث، یا حنابله با منطقى کاملاً متفاوت در کنار معتزلیان و غالب حنفیان در صف مخالفان اشاعره جای گرفتند (نک: مقدسى، .(64-70
ب - نخستیناستقبالها از اندیشةاشعری: در بررسى نخستینتلاشها در گسترش و تبلیغ اندیشة کلامى اشعری، پیش از همه نشانهای این جریان را باید در مکاتبات اشعری با پرسشگران سرزمینهای گوناگون جست و جو کرد؛ اگر چه پیشاپیش باید در نظر داشت که چنین مکاتباتى همواره به مفهوم حصول توفیق در تبلیغ و گسترش مذهب نمىتواند بود. در فهرست آثار اشعری - اعم از یافت شده و نایافته - عنوان نامهها و جوابیههایى از ابوالحسن اشعری به اهالى بومهای گوناگون دیده مىشود که از آن میان، مکاتبات وسیع او با مردم شهرهای مختلف ایران جلب توجه مىکند. وجود عنوان نامههایى چون کتاب الطبریین، جواب الخراسانیة، کتاب الارجانیین، جواب السیرافیین، جواب الجرجانیین، جوابات الرامهرمزیین و جوابات اهل فارس در فهرست آثار اشعری، نشان از توجه ویژة وی به ایرانیان به عنوان مخاطبان تعالیم خود دارد (نک: ابن عساکر، 132-134). به عناوین یاد شده، باید مکاتبات محدود اشعری با همسایگان خود در عراق، مانند جواب الواسطیین و نوشتههای او به بلاد عربى، چون جواب العمانیین، جواب الدمشقیین، جواب المصریین و جواب مسائل کتب بها الى اهل الثغر را علاوه کرد (نک: همانجا، نیز 136).
از آنجا که اشعری شاگردانى از بلاد گوناگون اسلامى را به گرد خود آورده بود، بازگشت این شاگردان که هر یک مبلّغى محلى برای تعالیم اشعری بودند، مىتواند گامى مؤثر در جهت گسترش مذهب وی تلقى گردد. در فهرست مفصلى که ابن عساکر از شاگردان اشعری به دست داده است، بر خلاف انتظار، شمار شاگردان عراقى یاد شده، بسیار محدود است و جز نام ابوعبدالله ابن مجاهد بصری، ابوالحسن باهلى بصری و ابن سمعون مذکر بغدادی (ص 177-207) به ثبت نرسیده است. اما در آن بخش از فهرست که به ایران مربوط مىشود، نام شماری از عالمان خراسانى، چون ابوسهل صعلوکى، ابوزید مروزی و زاهر بن احمد سرخسى از خراسان، و قفال چاچى و ابوبکر اودنى از بخشهای شافعى نشین ماوراءالنهر در چاچ و بخارا به چشم مىآید. در دیگر نواحى ایران نیز، نام رجالى از گرگان و طبرستان و اصفهان و فارس دیده مىشود (نک: همانجا).
در نگاهى انتقادی به این فهرست، باید یادآور شد که نامهای یاد شده در کتاب ابن عساکر با شرح حال و توضیحى که ذیل هر یک آمده است، در نشان دادن اینکه هر یک از عالمان یاد شده تا چه حد در تبلیغ و ترویج مذهب اشعری مؤثر بودهاند، کاربرد تاریخى ندارد و بیشتر به فهرستى نمادین مىماند که مؤلف در تنظیم آن دقت چندانى به خرج نداده است که شخصیتهای گزیده شده، حتى خود الزاماً بر مذهب اشعری بوده باشند.
به دور از بزرگ نماییهای موجود در کتاب ابن عساکر، از بخشهای درونى ایران که مىتوان نقش شاگردان اشعری را در ترویج مذهب در آن جدی شمرد، منطقة فارس است. بر پایة گزارش ابن فورک که در سدة 4ق/10م به عنوان شاهد عینى در شیراز بوده است، شخصى به نام ابوعبدالله حمویة سیرافى که مدتى دراز صحبت اشعری را درک کرده بود، در بازگشت خود به موطن، شاگردانى مبرز را در کلام اشعری تربیت کرد (نک: ابن عساکر، 128). جایگاه مهم حمویه در گزارش مجمل ابن ندیم نیز تأیید گشته، و در کنار او از فردی به نام «دمیانى» (طبق برخى نسخ از اهل سیراف) نیز به عنوان حامل علم اشعری، یاد شده است (نک: ابن ندیم، 231؛ نیز نک: یاقوت، 2/606: دمیانه از بلاد اندلس).
همچنین باید از اصفهان یاد کرد که بر پایة گزارش ابونعیم، یکى از شاگرداناشعریبهنام ابوعبداللهمحمدبن قاسمشافعىدر 353ق/964م به موطن بازگشت و در آنجا به عنوان «متکلمى بر مذهب اهل سنت» و البته با انتحال مذهب اشعری، ایفای نقش کرد (نک: ابونعیم، 2/300؛ ابن عساکر، 197). در گرگان نیز ابوعبدالرحمان شروطى از شاگردان اشعری، به عنوان «متکلم اهل سنت» شناخته شده، و به طبع نخستین مروج مذهب در آن دیار بود (نک: سهمى، 424؛ ابن عساکر، 206). در مغرب عراق، باید از ابوالحسن عبدالعزیز بن محمد طبری یاد کرد که گویا در اصل طبرستانى بود و آثاری در زمینة کلام داشت. او که از شاگردان خاص اشعری به شمار مىرفت، در برههای از زمان به شام رفت و مذهب استاد خود را در آن دیار نشر کرد (نک: همو، 195).
سهم هر یک از شاگردان اشعری در ترویج مذهب او هر چه باشد، بىتردید اساسىترین نقش را در انتقال کلام اشعری به نسل دوم، دو تن از شاگردان بصری او بر عهده داشتهاند. در این میان، ابوالحسن باهلى (د پیش از 370ق/980م) مؤثرترین شخصیت بوده، و این میراث کلامى را به 3 شخصیت برجستة نسل بعد، یعنى باقلانى، ابن فورک و ابواسحاق اسفراینى منتقل کرده است. پس از او باید از ابوعبدالله ابن مجاهد بصری (د 370ق) یاد کرد که باقلانى بخشى از آموختههای خود از کلام اشعری را وامدار محفل درس او بوده است (نک: صریفینى، 152؛ ابن عساکر، 177- 178؛ نیز بغدادی، 221).
یافت شدن نام شماری از عالمان بغداد، خراسان، گرگان و قومس، و اصفهان را در شمار نسل دوم اشعریان (طبقة شاگردان اصحاب اشعری)، اجمالاً مىتوان شاهدی بر رواج نسبى این مذهب در مناطق یاد شده در این دوره دانست (نک: ابن عساکر، 207- 208). گفتنى است که مقدسى با وجود دقت قابل ملاحظة خود در احسن التقاسیم در جهت نشان دادن اوضاع مذهبى در یکایک سرزمینهای اسلامى، تنهابه اشاره از حضور اقلیت اشاعره در بغداد (ص 112) در نیمة دوم سدة 4ق خبر داده، و در اقلیمهای دیگر یاد کرد توزیع جمعیتى اشعریان را فروگذارده است، اما شیخ مفید، متکلم امامى بغداد در اطلاعى دقیقتر از اواخر سدة 4 ق یا حداکثر سالهای آغازین سدة 5ق، از جمعیت پیروان اشعری در بغداد و بصره در عراق، و از رواج این مذهب در میان شافعیان ایران در فارس و قومس و خراسان خبر داده است (نک: الجمل، 24).
بىتردید گریز از پاسخ به اشکالات و ایرادات روزافزون متکلمان و دعوت همراهان به تعبد در باورهای دینى، برای همگان و هر محیطى نمىتوانست راه حلى مناسب باشد و هم از این رو، در درون محافل اصحاب حدیث، دیدگاههایى کلامى پدید آمد که بتواند با گفتار معتزلیان و دیگر متکلمان مخالف به مقابله برخیزد و بر حقانیت مذهب اصحاب حدیث احتجاج کند. اگر گرایش به برخى مباحث کلامى در میان عالمان اصحاب حدیث در سدة 2ق، نظیر ابن علیه در عراق و ابن هرمز در حجاز را نتوان جز آغازی بر این جریان به شمار آورد، باید اذعان داشت که در طول سدة 3ق، این جریان از سوی چند تن از رجال برجستة اصحاب حدیث ادامه یافته، و نقطة آغاز یاد شده را به پیدایى کلام اشعری پیوسته است (برای توضیح دربارة جریان کلامى و محافل اصحاب حدیث، نک: مقدسى، 64 -60 ، جم).
در بررسى این شخصیتها که از سویى برخاسته از محافل اصحاب حدیث بودهاند و از دگر سو همواره از سوی صاحب حدیثان تندرو به عنوان بدعت گذارانى شناخته شدهاند، نخست باید به حسین کرابیسى (د 248ق/862م) اشاره کرد (برای پیوند او با اصحاب حدیث، نک: سید مرتضى، 29). کرابیسى با برخوردی متکلمانه، در باب خلق قرآن با احمد بن حنبل، بزرگ محدثان بغداد به مقابله برخاست و لفظ قاری به قرائت قرآن را مخلوق انگاشت (نک: اشعری، 602؛ نیز ذهبى، میزان، 1/544).
در ادامة سخن از این متکلمان، باید به 3 رأس مثلثى اشاره کرد که ابن عساکر در سخن از زمینههای کلام اشعری، آنان را بازگشایندة این راه شمرده است. وی ضمن نام بردن از عبدالعزیزمکى،حارثمحاسبى و ابن کلاب ایشان را نخستین «متکلمان اهل سنت» خوانده است (نک: ابن عساکر، 116، نیز 119). عبدالعزیز بن یحیى کنانى مکى، از عالمان اوایل سدة 3ق، در باب خلق قرآن با بشر مریسى مناظراتى گسترده داشته است که حاصل آن را در کتابى با عنوان الحیدة گرد آورده است (نک: ابن ندیم، 236؛ ذهبى، همان، 2/639). حارث بن اسد محاسبى، زاهد نامدار بصری (د 243ق/857م) است که با وجود برخاستن از حلقههای حدیث گرا، در عقاید به شیوههای اهل کلام گرویده، و برخى باورهای او هدف رد و اعتراضهای احمد بن حنبل بوده است (نک: ذهبى، همان، 1/430-431).
ابن کلاب، از برجستگان اصحاب حدیث در بصره بیش از دو تن دیگر شایستة عنوان متکلم است، متکلمى که در نظریهای نسبتاً پیچیده دربارة کلام خدا، آن را حقیقتى قدیم دانسته که «معنایى واحد با خداوند» است. به باور او، قرآن تعبیری عربى از کلام خداست و کلام خدا حقیقتى جز حروف و اصوات، و بىاختلاف و انقسام ناپذیر است و صوت مسموع از کلامالله تنها عبارتى از کلام الله (و نه عین آن) است (نک: اشعری، 584 - 585؛ قاضى عبدالجبار، المغنى، 7/95 به بعد؛ برای تحلیل، نک: فان اس، 103 به بعد؛ برای مطالعهای دربارة این طبقه از متکلمان، نک: موسى، 15-82).
جریان «متکلمان اهل سنت» به معنى خاص خود، یعنى جریانى که دفاع از مواضع اصحاب حدیث در برابر کلام معتزلى و دیگر فرقههای مخالف کلامى را بر عهده داشت، در طول سدة 3ق، بر ایجاد نظامى فراگیر و ارائة دستگاهى منسجم در عقاید دینى و جهانشناسى که قابل عرضه در برابر دستگاههای موجود کلامى بوده باشد، دست نیافت. جامعة اهل سنت (به مفهوم مضیق آن)، آن هنگام توان برابری با محافل کلامى مخالف را در خود یافت که ابوالحسن اشعری دستگاه کلامى خود را پدید آورد و حلقهای توانمند در آموزش کلامى ایجاد کرد که قادر بود در مدت زمانى نسبتاً کوتاه، نظام کلامى جدید اهل سنت را در محیطهای مستعد از مشرق تا مغرب جهان اسلام بشناساند؛ نظامى که به زودی با عنوان مذهب کلامى اشعری شناخته شد و پیروان آن با عنوان «اشاعره» شهرت یافتند.
با وجود آنکه سختترین دشمنان اشاعره در طول تاریخ، اصحاب حدیث بودهاند، اما چه خود اشعری و چه پیروان او، همواره بر این نکته که خود اصحاب حدیث و اهل سنت و جماعتند، تأکید ورزیدهاند (مثلاً نک: اشعری، 290-297؛ ابن عساکر، 113 به بعد، نیز 127). در نگرشى کلى باید گفت که معتدلان اصحاب حدیث از مالکیه و شافعیه به سرعت به پیروی مذهب اشعری گرویدند و تندروان اصحاب حدیث، یا حنابله با منطقى کاملاً متفاوت در کنار معتزلیان و غالب حنفیان در صف مخالفان اشاعره جای گرفتند (نک: مقدسى، .(64-70
ب - نخستیناستقبالها از اندیشةاشعری: در بررسى نخستینتلاشها در گسترش و تبلیغ اندیشة کلامى اشعری، پیش از همه نشانهای این جریان را باید در مکاتبات اشعری با پرسشگران سرزمینهای گوناگون جست و جو کرد؛ اگر چه پیشاپیش باید در نظر داشت که چنین مکاتباتى همواره به مفهوم حصول توفیق در تبلیغ و گسترش مذهب نمىتواند بود. در فهرست آثار اشعری - اعم از یافت شده و نایافته - عنوان نامهها و جوابیههایى از ابوالحسن اشعری به اهالى بومهای گوناگون دیده مىشود که از آن میان، مکاتبات وسیع او با مردم شهرهای مختلف ایران جلب توجه مىکند. وجود عنوان نامههایى چون کتاب الطبریین، جواب الخراسانیة، کتاب الارجانیین، جواب السیرافیین، جواب الجرجانیین، جوابات الرامهرمزیین و جوابات اهل فارس در فهرست آثار اشعری، نشان از توجه ویژة وی به ایرانیان به عنوان مخاطبان تعالیم خود دارد (نک: ابن عساکر، 132-134). به عناوین یاد شده، باید مکاتبات محدود اشعری با همسایگان خود در عراق، مانند جواب الواسطیین و نوشتههای او به بلاد عربى، چون جواب العمانیین، جواب الدمشقیین، جواب المصریین و جواب مسائل کتب بها الى اهل الثغر را علاوه کرد (نک: همانجا، نیز 136).
از آنجا که اشعری شاگردانى از بلاد گوناگون اسلامى را به گرد خود آورده بود، بازگشت این شاگردان که هر یک مبلّغى محلى برای تعالیم اشعری بودند، مىتواند گامى مؤثر در جهت گسترش مذهب وی تلقى گردد. در فهرست مفصلى که ابن عساکر از شاگردان اشعری به دست داده است، بر خلاف انتظار، شمار شاگردان عراقى یاد شده، بسیار محدود است و جز نام ابوعبدالله ابن مجاهد بصری، ابوالحسن باهلى بصری و ابن سمعون مذکر بغدادی (ص 177-207) به ثبت نرسیده است. اما در آن بخش از فهرست که به ایران مربوط مىشود، نام شماری از عالمان خراسانى، چون ابوسهل صعلوکى، ابوزید مروزی و زاهر بن احمد سرخسى از خراسان، و قفال چاچى و ابوبکر اودنى از بخشهای شافعى نشین ماوراءالنهر در چاچ و بخارا به چشم مىآید. در دیگر نواحى ایران نیز، نام رجالى از گرگان و طبرستان و اصفهان و فارس دیده مىشود (نک: همانجا).
در نگاهى انتقادی به این فهرست، باید یادآور شد که نامهای یاد شده در کتاب ابن عساکر با شرح حال و توضیحى که ذیل هر یک آمده است، در نشان دادن اینکه هر یک از عالمان یاد شده تا چه حد در تبلیغ و ترویج مذهب اشعری مؤثر بودهاند، کاربرد تاریخى ندارد و بیشتر به فهرستى نمادین مىماند که مؤلف در تنظیم آن دقت چندانى به خرج نداده است که شخصیتهای گزیده شده، حتى خود الزاماً بر مذهب اشعری بوده باشند.
به دور از بزرگ نماییهای موجود در کتاب ابن عساکر، از بخشهای درونى ایران که مىتوان نقش شاگردان اشعری را در ترویج مذهب در آن جدی شمرد، منطقة فارس است. بر پایة گزارش ابن فورک که در سدة 4ق/10م به عنوان شاهد عینى در شیراز بوده است، شخصى به نام ابوعبدالله حمویة سیرافى که مدتى دراز صحبت اشعری را درک کرده بود، در بازگشت خود به موطن، شاگردانى مبرز را در کلام اشعری تربیت کرد (نک: ابن عساکر، 128). جایگاه مهم حمویه در گزارش مجمل ابن ندیم نیز تأیید گشته، و در کنار او از فردی به نام «دمیانى» (طبق برخى نسخ از اهل سیراف) نیز به عنوان حامل علم اشعری، یاد شده است (نک: ابن ندیم، 231؛ نیز نک: یاقوت، 2/606: دمیانه از بلاد اندلس).
همچنین باید از اصفهان یاد کرد که بر پایة گزارش ابونعیم، یکى از شاگرداناشعریبهنام ابوعبداللهمحمدبن قاسمشافعىدر 353ق/964م به موطن بازگشت و در آنجا به عنوان «متکلمى بر مذهب اهل سنت» و البته با انتحال مذهب اشعری، ایفای نقش کرد (نک: ابونعیم، 2/300؛ ابن عساکر، 197). در گرگان نیز ابوعبدالرحمان شروطى از شاگردان اشعری، به عنوان «متکلم اهل سنت» شناخته شده، و به طبع نخستین مروج مذهب در آن دیار بود (نک: سهمى، 424؛ ابن عساکر، 206). در مغرب عراق، باید از ابوالحسن عبدالعزیز بن محمد طبری یاد کرد که گویا در اصل طبرستانى بود و آثاری در زمینة کلام داشت. او که از شاگردان خاص اشعری به شمار مىرفت، در برههای از زمان به شام رفت و مذهب استاد خود را در آن دیار نشر کرد (نک: همو، 195).
سهم هر یک از شاگردان اشعری در ترویج مذهب او هر چه باشد، بىتردید اساسىترین نقش را در انتقال کلام اشعری به نسل دوم، دو تن از شاگردان بصری او بر عهده داشتهاند. در این میان، ابوالحسن باهلى (د پیش از 370ق/980م) مؤثرترین شخصیت بوده، و این میراث کلامى را به 3 شخصیت برجستة نسل بعد، یعنى باقلانى، ابن فورک و ابواسحاق اسفراینى منتقل کرده است. پس از او باید از ابوعبدالله ابن مجاهد بصری (د 370ق) یاد کرد که باقلانى بخشى از آموختههای خود از کلام اشعری را وامدار محفل درس او بوده است (نک: صریفینى، 152؛ ابن عساکر، 177- 178؛ نیز بغدادی، 221).
یافت شدن نام شماری از عالمان بغداد، خراسان، گرگان و قومس، و اصفهان را در شمار نسل دوم اشعریان (طبقة شاگردان اصحاب اشعری)، اجمالاً مىتوان شاهدی بر رواج نسبى این مذهب در مناطق یاد شده در این دوره دانست (نک: ابن عساکر، 207- 208). گفتنى است که مقدسى با وجود دقت قابل ملاحظة خود در احسن التقاسیم در جهت نشان دادن اوضاع مذهبى در یکایک سرزمینهای اسلامى، تنهابه اشاره از حضور اقلیت اشاعره در بغداد (ص 112) در نیمة دوم سدة 4ق خبر داده، و در اقلیمهای دیگر یاد کرد توزیع جمعیتى اشعریان را فروگذارده است، اما شیخ مفید، متکلم امامى بغداد در اطلاعى دقیقتر از اواخر سدة 4 ق یا حداکثر سالهای آغازین سدة 5ق، از جمعیت پیروان اشعری در بغداد و بصره در عراق، و از رواج این مذهب در میان شافعیان ایران در فارس و قومس و خراسان خبر داده است (نک: الجمل، 24).
نوشته شده توسط دانشجویان تاریخ تمدن | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
به بهانه تقویم تاریخ 7 : «قیام توابین»
ربیع الثانی جمادی الاول
نوروز
منابع و مآخذ سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان
سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان 2
سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان 1
اشاعره 12
اشاعره 11
اشاعره 10
اشاعره 9
اشاعره 8
اشاعره 7
اشاعره 6
اشاعره 5
اشاعره 4
[همه عناوین(42)][عناوین آرشیوشده]
ربیع الثانی جمادی الاول
نوروز
منابع و مآخذ سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان
سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان 2
سرگذشت منصب صاحب دیوا نی در دوران ا یلخا نان 1
اشاعره 12
اشاعره 11
اشاعره 10
اشاعره 9
اشاعره 8
اشاعره 7
اشاعره 6
اشاعره 5
اشاعره 4
[همه عناوین(42)][عناوین آرشیوشده]