سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که از خیر [رساندن] باز ایستد و تو را نیز با خود، باز دارد . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 88 دی 15 , ساعت 3:58 عصر
شگفت‌ آنکه‌ اطلاعاتى‌ که‌ از دوران‌ خلافت‌ هارون‌الرشید، دربارة برید به‌ دست‌ رسیده‌، سخت‌ اندک‌ است‌. همة نویسندگان‌ معاصر، بر گستردگى‌ این‌ سازمان‌ در آن‌ دوره‌ تأکید ورزیده‌اند؛ اما هر چه‌ گفته‌اند، برپایة اطلاعاتى‌ استوار است‌ که‌ حدود یک‌ سده‌ بعد پدید آمد. از دوران‌ مأمون‌ نیز یکى‌ دو روایت‌ بیشتر در دست‌ نیست‌ که‌ آنهم‌ اندکى‌ رنگ‌ افسانه‌ دارد نک: ابن‌ فضل‌الله‌، 41؛ قلقشندی‌، 4/69. نیز گفته‌اند هنگامى‌ که‌ طاهر حدود سال‌ 07ق‌/22م‌ در خراسان‌ نام‌ مأمون‌ را از خطبه‌ انداخت‌، کلثوم‌ بن‌ ثابت‌ که‌ صاحب‌ برید خلیفه‌ در خراسان‌ بود، با آنکه‌ سخت‌ از انتقام‌ طاهر بیم‌ داشت‌، ناچار خبر را به‌ مأمون‌ رسانید طبری‌، /94 - 95. باز در اینجا هم‌ جنبة جاسوسى‌ برید بر دیگر جنبه‌های‌ آن‌ غلبه‌ دارد.
از سدة ق‌ کار برید چندان‌ اهمیت‌ یافت‌ که‌ ابن‌ خردادبه‌ د ح‌ 00ق‌ ادیب‌ و دولتمردی‌ که‌ به‌ ندیمى‌ خلیفه‌ معتمد نیز برگزیده‌ شده‌ بود، ریاست‌ برید ناحیة جبال‌ را عهده‌دار گردید. ابن‌ خردادبه‌ در کتاب‌ خود المسالک‌ و الممالک‌ راهها و مملکتها از آمیختگى‌ مسائل‌ مالیاتى‌ با شناسایى‌ شهرها ص‌ - 5، جم، رابطة مستقیم‌ میان‌ برید و خراج‌ را در دستگاه‌ دولت‌ نشان‌ مى‌دهد. جالب‌ توجه‌ آنکه‌ حدود 0 سال‌ بعد، قدامة بن‌ جعفر که‌ کتابى‌ در همین‌ زمینه‌ تألیف‌ کرد، آن‌ را الخراج‌ نامید و نه‌ «مسالک‌». وی‌ که‌ صاحب‌ برید خلیفه‌ مکتفى‌ حک 89- 95ق‌/ 02- 08م‌ بود، مهم‌ترین‌ اطلاعات‌ را در این‌ زمینه‌ به‌ دست‌ داده‌ است‌. مقدمة او کهن‌ترین‌ منبعى‌ است‌ که‌ مصطلحات‌ خاص‌ برید را یکجا گرد آورده‌ است‌. نکتة مهم‌ آنکه‌ وی‌ به‌ شرح‌ «سکه‌»های‌ مأموران‌ برید و نگهداری‌ «خرائط» کیسة نامه‌ یا بارنامه‌ پرداخته‌، و نیز در بخش‌ گسترده‌ای‌ از سرزمینهای‌ اسلامى‌، شمار منزلگاههای‌ برید را نزدیک‌ به‌ هزار سکه‌ دانسته‌ است‌ نک: ص‌ 24-29.
ابن‌ حوقل‌ د پس‌ از 67ق‌/78م‌ وجود سازمان‌ استوار برید، و به‌ خصوص‌ «صاحب‌ خبر و برید» را در نواحى‌ سیستان‌ تأیید مى‌کند ص‌ 24.
طى‌ سده‌های‌ و ق‌، اطلاعات‌ ما دربارة برید در ایران‌، از آنچه‌ گذشت‌ فراتر نمى‌رود؛ تنها روایتى‌ که‌ مى‌توان‌ از آن‌ بهره‌ گرفت‌ و اتفاقاً نظر محققان‌ را جلب‌ نکرده‌، آن‌ است‌ که‌ عمرو لیث‌ «هزار رباط کرد» تاریخ‌...، 68. از آنجا که‌ در ایران‌ لفظ رباط به‌ معنى‌ «سکه‌» نیز به‌ کار مى‌رفته‌، بعید نیست‌ که‌ از آن‌ رباطها برای‌ کار برید هم‌ استفاده‌ مى‌شده‌ است‌.
از دورة سامانیان‌ تقریباً هیچ‌ خبری‌ بر جای‌ نمانده‌ است‌. تنها مستند بازورث‌ ص‌ نیز روایت‌ نرشخى‌ ص‌ 6 است‌ که‌ مى‌گوید امیرنصر سامانى‌ چند دیوان‌ از جمله‌ دیوان‌ برید بنا کرد. اما این‌ لفظ در چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌ «دیوان‌ مؤید» است‌. چون‌ این‌ کلمه‌ بى‌معنا مى‌نماید، فرای‌ در ترجمة انگلیسى‌ کتاب‌، آن‌ را «برید» خوانده‌، و بازورث‌ نیز بر آن‌ قرائت‌ اعتماد کرده‌ است‌.
ابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌ ص‌ 41؛ نیز نک: قلقشندی‌، 4/69 قاطعانه‌ معتقد است‌ که‌ دیلمیان‌ کار برید را به‌ کلى‌ برچیدند تا آزادانه‌ هر چه‌ مى‌خواهند بکنند و خبری‌ به‌ دستگاه‌ خلافت‌ نرسد. اما براساس‌ اطلاعاتى‌ که‌ مى‌توان‌ از منابع‌ جمع‌ کرد، باید باور داشت‌ که‌ دیلمیان‌ سازمان‌ برید را توان‌ تازه‌ای‌ بخشیدند. معزالدوله‌ ظاهراً نخستین‌ کسى‌ بود که‌ نظام‌ «ساعیان‌» دوندگان‌، یا فیج‌ را پدید آورد 2 ؛ EIزیدان‌، 03؛ نیز نک: فقیهى‌، 58؛ آبادی‌، 30. تردید نیست‌ که‌ عضدالدوله‌ در کار برید بیش‌ از همه‌ مؤثر بوده‌ است‌. از صبحگاه‌ در انتظار اخبار تازه‌ بود و بر کسانى‌ که‌ سستى‌ مى‌کردند، بسیار سخت‌ مى‌گرفت‌ ابن‌ جوزی‌، 4/92-93؛ نیز نک: متز، /9. وی‌ مقرر کرده‌ بود که‌ اخبار روزه‌ از شیراز به‌ بغداد برسد همانجاها؛ قس‌: اشپولر، /15. در درگاه‌ معزالدوله‌، دو پیک‌ فیج‌ دونده‌ پیدا شده‌ بودند که‌ مى‌توانستند روزی‌ چهل‌ و چند فرسخ‌ بدوند !. صابى‌ تأکید مى‌کند که‌ در قدیم‌ «خریطه‌ها» کیسه‌های‌ چرمى‌ پست‌ روزه‌ مى‌رسید و خریطه‌های‌ مصر 1 روزه‌؛ اما در عصر عضدالدوله‌، خریطه‌های‌ فارس‌ روزه‌ مى‌رسید ص‌ 7- 8. به‌ گفتة ابن‌ جوزی‌ 4/93 میوه‌های‌ تازه‌ از شیراز به‌ بغداد روزه‌ مى‌رسید. زیدان‌ به‌ چند دسته‌ مأمور اشاره‌ مى‌کند: شعوَذیها که‌ مأمور انتقال‌ کارگزاران‌ و امیران‌ از راه‌ برید بودند، کوهبانیان‌ که‌ خبرگزاران‌ بودند، و دسته‌ای‌ که‌ مأمور باز کردن‌ خرائط نزد خلیفه‌ بودند.
به‌ هر حال‌، مى‌دانیم‌ که‌ در این‌ دوره‌، ارتباطى‌ منظم‌ میان‌ بغداد و ری‌، سپس‌ میان‌ بغداد و شیراز برقرار شده‌ بود قس‌: ایرانیکا، ذیل‌ چاپار.
سرانجام‌، در دوران‌ غزنوی‌ است‌ که‌ به‌ یمن‌ تاریخ‌ بیهقى‌، انبوهى‌ آگاهى‌ از اوضاع‌ برید فراهم‌ مى‌آید و آنچه‌ برای‌ دوران‌ پیش‌ یا پس‌ از این‌ عصر به‌ حدس‌ و گمان‌ دریافته‌ مى‌شد، تأیید مى‌کند. در اینجا از صاحب‌ برید مثلاً /6، /60، نایب‌ برید مثلاً /61، قاصد /46، خریطه‌ /93، اسکدار /46؛ نیز نک: خطیب‌ رهبر، /56 -57، به‌ معنى‌ پیک‌ سواره‌، منزلگاه‌ برید، خریطه‌ یا کیسة چرمین‌ نامه‌ها، و یا به‌ معنى‌ بریدی‌ که‌ در هر منزل‌ اسب‌ عوض‌ مى‌کند، رجالان‌ پیکهای‌ پیاده‌، قَوَدکشان‌ یدک‌ کشان‌ اسب‌، منهى‌ خبرگزار، انهاء اخبار گزارش‌ /6، /46؛ نیز نک: خطیب‌ رهبر، /56 و معمانامه‌ /56- 58 سخن‌ رفته‌ است‌.
از این‌ روایات‌ چنین‌ برمى‌آید که‌ صاحب‌ برید از بزرگان‌ و وابستگان‌ دربار بوده‌، و به‌ ناچار با دبیران‌ رسالت‌ و دیوان‌ اِشراف‌ پیوند مداوم‌ داشته‌ است‌؛ چنانکه‌ نامه‌های‌ مهم‌ و محرمانه‌ را بیشتر رئیس‌ دیوان‌ رسالت‌، ابونصر مشکان‌ مى‌گشود. مأموران‌ برید، یا قاصد بودند و یا منهى‌ که‌ گاه‌ پیاده‌ رجال‌ و گاه‌ سواره‌ اسکدار سفر مى‌کردند. سواران‌ در صورت‌ نیاز، شبانه‌روز در سفر بودند و در هر منزل‌، اسب‌ تازه‌ نفس‌ اسب‌ آسوده‌ برمى‌گرفتند و به‌ تاخت‌ مناقله‌ ادامة سفر مى‌دادند بیهقى‌، /92، تا سرانجام‌ «خریطه‌» را به‌ دست‌ طرف‌ مقابل‌ مى‌رساندند همو، /93؛ نیز ممکن‌ بود که‌ چندین‌ اسب‌ بى‌سوار به‌ دنبال‌ برند کاری‌ که‌ به‌ عهدة قودکشان‌ بود تا در صورت‌ نبودن‌ منزلگاه‌ بر سر راه‌، از آنها استفاده‌ شود همو، /46. گاه‌ ممکن‌ بود که‌ چندین‌ قاصد را با برید همراه‌ سازند تا از هر مرحله‌، یکى‌ باز گردد و خبر باز آورد. اما چون‌ احتمال‌ کژ رفتاری‌ و خیانت‌ نیز مى‌رفت‌، مردی‌ «منهى‌» را پنهانى‌ همراه‌ گروه‌ مى‌کردند تا همه‌ چیز را از احوال‌ قاصدان‌، به‌ مرکز خبر دهد. گویا سلطان‌ مسعود در تدارک‌ جاسوسان‌ منهى‌ چیره‌ دست‌ بود همانجا.
اما کار مأموران‌ برید همیشه‌ آسان‌ نبود، زیرا گاه‌ معارضان‌ راه‌ را بر آنان‌ مى‌بستند و نامه‌هایشان‌ را به‌ زور مى‌ستاندند؛ همچنان‌ که‌ ابوسهل‌ راه‌ خوارزم‌ را بست‌ و نامه‌هایى‌ را به‌ چنگ‌ آورد نک: همو، /56. برای‌ این‌ کار نیز چند چاره‌ اندیشیده‌ بودند. جالب‌ترین‌ آنها شیوة رمزنگاری‌ بود که‌ بیهقى‌ «معمانامه‌» یا «نامة معما» خوانده‌ است‌ /57، 58. رمزگشایى‌ این‌ نامه‌ها، البته‌ آسان‌ نبود، چنانکه‌ گاه‌ ناچار مى‌شدند برای‌ حل‌ «معمایى‌» که‌ به‌ چنگ‌ مى‌افتاد، نویسنده‌ را یافته‌، به‌ زور و نیرنگ‌، وادار به‌ کشف‌ رمز کنند همو، /57.
راه‌ دیگر آن‌ بود که‌ جاسوسان‌ یا مأمورانى‌ با لباس‌ مبدل‌ گسیل‌ کنند، همچون‌ بازرگان‌، سیاح‌، درویش‌ و داروفروش‌ نظام‌الملک‌، 0؛ نیز نک: بازورث‌، و ایشان‌ غالباً نامه‌های‌ حساس‌ را در جاهایى‌ که‌ به‌ آسانى‌ قابل‌ کشف‌ نبود، پنهان‌ مى‌کردند. مثلاً بیهقى‌ مى‌نویسد که‌ سیاحى‌ نزد بزرگى‌ آمد و در خلوت‌، عصای‌ خود را بشکافت‌ و نامة «نایب‌ برید» را از آن‌ به‌ در آورد. وی‌ علاوه‌ بر نامه‌، پیغام‌ شفاهى‌ نیز عرضه‌ کرد /61-62. در جای‌ دیگر /63 کسى‌ که‌ به‌ نوشتن‌ نامة دروغین‌ وادار شده‌ بود، چنین‌ اطلاع‌ داد که‌ «هرچه‌ پس‌ از این‌ نویسم‌، به‌ مراد و املای‌ ایشان‌ باشد... که‌ کار من‌ با سیاحان‌ و قاصدان‌ پوشیده‌ افتاد...» نیز نک: /60. سیاحى‌ دیگر از جانب‌ صاحب‌ برید خوارزم‌، اخباری‌ از توطئه‌ها و شورشهای‌ محلى‌ برای‌ سلطان‌ مسعود آورد. نویسنده‌ صاحب‌ برید همچنان‌ گفته‌ بود که‌ هرچه‌ به‌ طور رسمى‌ مى‌نویسد، «به‌ مراد ایشان‌» مى‌نویسد همو، /47. این‌ سیاح‌، نامه‌ مُلَطَّفه‌ را در جلد چرمین‌ یا پارچة پیرامون‌ کوزة آب‌ پنهان‌ کرده‌ بود. در جای‌ دیگر /50-51 کفشگری‌ که‌ جاسوس‌ بغراخان‌ بود، نامه‌ها را به‌ شکل‌ ماهرانه‌ای‌ داخل‌ چوبهای‌ میان‌ تهى‌ به‌ ظاهر ابزار کفشگری‌ پنهان‌ کرده‌ بود.
امر برید برای‌ مسعود غزنوی‌ چندان‌ مهم‌ بود که‌ در پیمان‌نامه‌ای‌ با قدرخان‌ از شاهان‌ آل‌ افراسیاب‌ در ترکستان‌ شرط کرد که‌ انتخاب‌ قاضیان‌ و صاحب‌ بریدان‌ باید با خود او باشد همو، /6؛ نیز نک: ناظم‌، ff. 45 ? ایرانیکا؛ بازورث‌، ff. 1 ? آبادی‌، 27 بب.
با توجه‌به‌سخن‌ابن‌فضل‌الله‌عمری‌ص‌41، باید بپذیریم‌که‌سلجوقیان‌به‌سبب‌کشاکشهایى‌که‌میان‌خود داشتند، بنیاد سازمان‌برید را برچیدند و به‌«رسولان‌اسب‌سوار یا شتر سوار» بسنده‌کردند نیز نک: قلقشندی‌، 4/69. این‌نظر را مؤلفانى‌که‌بر احوال‌ایران‌و عراق‌آگاهى‌تمام‌داشتند، تأیید مى‌کنند. در تاریخ‌دولة آل‌سلجوق‌، مؤلف‌نخست‌به‌گسترش‌اسماعیلیان‌در ایران‌اشاره‌کرده‌است‌، گویى‌علت‌آن‌را نبودن‌«اصحاب‌الخبر» در کشور مى‌داند؛ سپس‌مى‌افزاید که‌تا آن‌زمان‌کسى‌به‌نام‌صاحب‌خبر وجود داشت‌. اما الب‌ارسلان‌، پس‌از مذاکره‌با نظام‌الملک‌، اظهار داشت‌که‌دیگر به‌چنین‌شخصى‌نیاز نیست‌؛ زیرا گزارشهای‌آنان‌ممکن‌است‌دستگاه‌مرکزی‌را به‌بیراهه‌کشاند. بدین‌سان‌، در 55ق‌/063م‌«آن‌رسم‌به‌کلى‌ساقط شد» بنداری‌، 8؛ سواژه‌، .11 جالب‌ توجه‌ آنکه‌ نظامى‌ عروضى‌ نیز تأکید مى‌کند سلجوقیان‌ که‌ «مردمان‌ بیابان‌نشین‌ بودند»، دیوان‌ برید را نابود کردند ص‌ 4. با اینهمه‌، آنچه‌ نظام‌الملک‌ طوسى‌ در این‌ باره‌ نقل‌ مى‌کند، نباید نادیده‌ گرفته‌ شود. وی‌ داشتن‌ «صاحب‌ خبر و منهى‌» را برای‌ پادشاه‌ واجب‌ مى‌داند، زیرا این‌ سازمان‌ از دوران‌ باستان‌ وجود داشته‌ است‌ ص‌ 5. سپس‌ آنچه‌ او دربارة چگونگى‌ مأموران‌ نقل‌ مى‌ کند، گویى‌ چنان‌ است‌ که‌ باید بر احوال‌ موجود منطبق‌ شود: این‌ کار باید «به‌ دست‌ و زبان‌ و قلم‌» افراد کاملاً مطمئن‌ باشد و ایشان‌ باید از دست‌ شاه‌ مزد بگیرند تا به‌ هیچ‌ کس‌ دیگر وابسته‌ نگردند. این‌ مأموران‌ موجب‌ مى‌شوند که‌ بیم‌ شاه‌ در دل‌ همگان‌ افتد و کسى‌ زهرة کج‌رفتاری‌ نداشته‌ باشد ص‌ 5-6.
در هر حال‌، ملاحظه‌ مى‌شود که‌ به‌ رغم‌ پیشنهادهای‌ خواجه‌ نظام‌الملک‌، چیزی‌ به‌ نام‌ دیوان‌ برید در آغاز دورة سلجوقى‌ وجود نداشت‌ و گویا دو دیوان‌ برید و اِشراف‌ در زمان‌ ملکشاه‌ پدید آمد نک: کلاوسنر، 7 و بى‌گمان‌ دیوان‌ اشراف‌ امور جاسوسى‌ را به‌ عهده‌ مى‌گرفت‌.
دربارة سرزمینهای‌ شرقى‌تر، یعنى‌ هندوستان‌ بهترین‌ گزارش‌ از آن‌ ابن‌ بطوطه‌ /06 از سدة ق‌/4م‌ است‌. در آنجا دو نوع‌ برید داشتند: «اَوُلاق‌» که‌ برید سواره‌ و مخصوص‌ سلطان‌ بود که‌ راهشان‌ دارای‌ منزلگاههایى‌ در هر میل‌ = کُرُوه‌ نزد هندیان‌ بود؛ دیگر «داوه‌» یا پیادگان‌ که‌ در هر مرحله‌، یک‌ میل‌ راه‌ مى‌رفتند. مأموران‌ برید، ورود و خروج‌ خود را به‌ وسیلة زنگهایى‌ اعلام‌ مى‌داشتند.
سرزمینهای‌ باختری‌ اسلام‌، طى‌ چندین‌ سده‌ از مرکز خلافت‌ نخست‌ دمشق‌ و سپس‌ به‌ بغداد پیروی‌ مى‌کردند. اطلاعاتى‌ که‌ از آن‌ دوره‌ به‌ جای‌ مانده‌ است‌، بر وجود سازمان‌ برید دلالت‌ دارد؛ چنانکه‌ در 92ق‌ شفیع‌ لؤلؤی‌، صاحب‌ برید مصر بود ابن‌ تغری‌ بردی‌، /48، یا اینکه‌ معتضد، حدود سال‌ 00ق‌، ابن‌ بسام‌ شاعر د 02 یا 03ق‌ را بر برید جند قِنَّسرین‌ و عواصم‌ گمارد مسعودی‌، /13.
از سدة ق‌/3م‌ به‌ بعد اطلاعات‌ در این‌ باره‌ سخت‌ فراوان‌ مى‌گردد. بیبرس‌ حک 58 -76ق‌/260-277م‌ دوباره‌ برید را به‌ گونه‌ای‌ برقرار کرد که‌ نامه‌ها روزه‌ از قاهره‌ به‌ دمشق‌ مى‌رسید. اخبار دوبار در هفته‌ به‌دستش‌ مى‌آمد و وی‌ براساس‌ آنها همه‌ گونه‌ تصمیم‌ مى‌گرفت‌. وی‌با هزینة بسیار سنگین‌، کار برید را در 59ق‌ به‌ کمال‌ رسانید ، I/1124-1125 2 .EIابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌ نیز که‌ گویى‌ هیچ‌ اطلاعى‌ از دورة غزنوی‌ نداشته‌، پس‌ از اشاره‌ به‌ برچیده‌ شدن‌ برید به‌ دست‌ دیلمیان‌، اکتفا کردن‌ سلجوقیان‌ به‌ «رسول‌» و ادامة همین‌ شیوه‌ نزد زنگیان‌ هر چند که‌ از شترهای‌ اصیل‌ استفاده‌ مى‌کردند و ایوبیان‌ و نخستین‌ سلاطین‌ مملوک‌، تأکید مى‌کند که‌ بیبرس‌ پس‌ از سده‌ دوباره‌ برید را به‌ کار انداخت‌. وی‌ سپس‌ توضیح‌ مى‌دهد که‌ عموی‌ او، براساس‌ آنچه‌ از تاریخ‌ گذشتگان‌ مى‌دانست‌، سازمان‌ برید را برپا داشت‌ ص‌ 41-42.
سواژه‌ که‌ بر امر بازسازی‌ برید در زمان‌ بیبرس‌ تأکید مى‌کند، معتقد است‌ که‌ دبیران‌ بیبرس‌ نمى‌توانستند به‌ یاری‌ آگاهیهای‌ نظری‌ خویش‌، سازمانى‌ را با اینهمه‌ دقت‌ بازسازی‌ کنند و ناچار باید از کسى‌ تقلید کرده‌ باشند. به‌ گمان‌ او، از شیوة مغولان‌ الاغ‌، یام‌ که‌ دیگر برای‌ مسلمانان‌ ناآشنا نبود، تقلید شده‌ است‌ ص‌ .10-14
برید مملوکى‌ نیز مانند همة بریدهای‌ اسلامى‌، هیچ‌گاه‌ پُست‌ عمومى‌ نشد. از منزلگاههایى‌ که‌ آثارشان‌ باقى‌ مانده‌ است‌، برمى‌آید که‌ آنها هرگز برای‌ پذیرایى‌ از کاروان‌ و مسافر بنا نشده‌ بودند؛ به‌ عبارت‌ دیگر بهره‌برداری‌ اقتصادی‌ در نظر نبوده‌ است‌، بلکه‌ برید یکى‌ از سازمانهای‌ مهم‌ حکومتى‌ گردید که‌ با مرکز حکومتى‌ پیوند دائمى‌ داشت‌. حتى‌ راه‌ آن‌، با راه‌ عموم‌ مردم‌ متفاوت‌ بود و «درب‌ السلطان‌» یا «الدرب‌ السلطانى‌» خوانده‌ مى‌شد و برای‌ «المهمات‌ الشریفه‌» به‌ کار مى‌آمد قلقشندی‌، 4/70؛ سواژه‌، .14-15


سه شنبه 88 دی 15 , ساعت 3:56 عصر
آنچه‌ ذهن‌ِ تقریباً همة خاورشناسان‌ را به‌ سوی‌ جنبة ایرانى‌ برید مى‌کشاند، آن‌ است‌ که‌ اصطلاحات‌ مربوط به‌ این‌ سازمان‌، اساساً فارسى‌ است‌ و از همه‌ مشهورتر، دو کلمة فَیْج‌ از پیک‌ و «فُرانق‌» از پروانک‌ = پروانه‌ به‌ معنى‌ حامل‌ کیسه‌های‌ پست‌، نک: خوارزمى‌، 4. نکتة بسیار جالب‌ توجه‌ آنکه‌ این‌ دو کلمه‌ هم‌ در شعر جاهلى‌ آمده‌اند فرانق‌ بار در شعر امرؤالقیس‌، فیج‌ یک‌ بار در شعر عدی‌ بن‌ زید و هم‌ در دیگر زبانهای‌ سامى‌ نک: آذرنوش‌، 9، 38، 39. دیگر کلمة «اَسکُدار» تقریباً معادل‌ بارنامه‌ است‌ که‌ خوارزمى‌ همانجا از اصل‌ «از کوداری‌» از کجا آورده‌ای‌ پنداشته‌ است‌ که‌ اشتقاقى‌ عامیانه‌ به‌ نظر مى‌آید.
در دورانهای‌ کهن‌، هیچ‌ منبعى‌ نیست‌ که‌ موضوع‌ برید را به‌ نحو جامعى‌ شرح‌ داده‌ باشد. منابع‌ موجود، خواه‌ تاریخى‌ از نوع‌ طبری‌، مسعودی‌ و...،خواه‌ جغرافیایى‌ و راه‌ شناختى‌از نوع‌ مسالک‌ ،خواه‌ ادبى‌ از نوع‌ آثار جاحظ یا خواجه‌ نظام‌الملک‌ و خواه‌ فرهنگهای‌ عمومى‌ و یا مصطلح‌شناسى‌ از نوع‌ خوارزمى‌، همه‌ به‌ اشاراتى‌ کوتاه‌ بسنده‌ مى‌کنند و چگونگى‌ کارکرد آن‌ را غالباً باید از لابه‌لای‌ حکایتها و روایتها از نوع‌ روایات‌ بیهقى‌ استنباط کرد. ابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌ را شاید بتوان‌ نخستین‌ کسى‌ دانست‌ که‌ علاوه‌ بر توضیح‌ اصطلاحات‌ برید، به‌ دید تاریخى‌ نیز به‌ آن‌ نگریسته‌ است‌ و بیشتر کسانى‌ که‌ به‌ تاریخچة برید مى‌پردازند، بر همان‌ اثر استناد مى‌کنند نک: 2 .EIروایات‌ ابن‌ فضل‌الله‌، در صبح‌ الاعشى‌ تکرار شده‌، و اندکى‌ گسترش‌ یافته‌ است‌، چندان‌ که‌ آن‌ را مى‌توان‌ بهترین‌ و جامع‌ترین‌ منابع‌ به‌ شمار آورد؛ به‌خصوص‌ که‌ در حوزة کار او، یعنى‌ مصر و شام‌ در عصر ممالیک‌، منابع‌ به‌ نحو شگفت‌آوری‌ فراوان‌ و گویاست‌. گستردگى‌ این‌ منابع‌ به‌ سواژه‌ امکان‌ داد که‌ «چاپار در امپراتوری‌ ممالیک‌» را تدوین‌ کند. اما او امکان‌ دیگری‌ نیز داشت‌ که‌ شاید دیگر در سرزمینهای‌ خاوری‌ اسلام‌ وجود نداشته‌ باشد؛ و آن‌ بازشناسى‌ و پژوهش‌ دربارة راههای‌ پست‌ و منزلگاهها و رباطها و کاروانسراهای‌ مربوط به‌ برید است‌ که‌ هنوز به‌ صورت‌ نیم‌ ویرانه‌ در آن‌ مناطق‌ مى‌توان‌ بازیافت‌ نک: ص‌ .18
تردید نیست‌ که‌ سازمان‌ «برید» گاه‌ با نامهای‌ گوناگون‌ در سراسر تاریخ‌ ایرانیان‌ و اعراب‌ در چارچوبهایى‌ متفاوت‌ وجود داشته‌ است‌. از عصر هخامنشى‌ و اشکانى‌ آگاهیهای‌ اندکى‌ به‌ دست‌ رسیده‌ است‌. اطلاعات‌ ما از عصر ساسانى‌ نیز چندان‌ فراوان‌ نیست‌، اما آن‌ قدر هست‌ که‌ بر توان‌ و گستردگى‌ شگفت‌آورش‌ دلالت‌ کند نک: دنبالة مقاله‌. این‌ سازمان‌، گویى‌ با همان‌ چارچوب‌ ساسانى‌، به‌ امویان‌ منتقل‌ شد، هر چند که‌ تأثیر بیزانس‌ را نباید فراموش‌ کرد؛ سپس‌ در عصر عباسى‌ به‌ اوج‌ قدرت‌ رسید و کتابهای‌ راه‌ شناخت‌ برای‌ کار برید در همان‌ زمان‌ تألیف‌ شد. در دوران‌ سلجوقى‌ برید اندکى‌ راکد شد، اما از میان‌ نرفت‌. تقریباً در همین‌ زمانها، در سرزمینهای‌ باختر اسلام‌ نیز چندی‌ از رونق‌ افتاد تا دوباره‌ در عصر ممالیک‌ سازمانى‌ سخت‌ نیرومند گردید و دیرزمانى‌ ادامه‌ یافت‌. در شرق‌، پس‌ از حملة مغولان‌ شیوه‌های‌ خبررسانى‌ مغولى‌ و اصطلاحات‌ خاص‌ آنان‌ رایج‌ شد و بسیاری‌ از این‌ مصطلحات‌ هنوز در زبان‌ فارسى‌ به‌ کار مى‌رود.
تصویر عمومى‌ برید: در آثار معاصران‌، خواه‌ خاورشناس‌ و خواه‌ ایرانى‌ و عرب‌ تصویری‌ که‌ معمولاً از برید داده‌ مى‌شود، دارای‌ دو جنبة جغرافیایى‌ و اداری‌ است‌: از جنبة نخست‌، برید شبکة راههایى‌ است‌ که‌ باید سراسر کشور را پوشش‌ دهد. این‌ راهها، گاه‌ همان‌ راههای‌ عمومى‌ کشورند، گاه‌ جاده‌هایى‌ خاص‌ برید. در هر راه‌، منزلگاههایى‌ به‌ فاصلة دو فرسنگ‌ نواحى‌ شرقى‌ یا فرسنگ‌ نواحى‌ غربى‌ به‌ نام‌ «سکه‌» یا گاه‌ رباط تأسیس‌ شده‌ بود که‌ برای‌ استراحت‌ یا به‌ خصوص‌ برای‌ تعویض‌ مرکب‌ اسب‌، قاطر و شتر به‌ کار مى‌آمد. شرح‌ نسبتاً دقیقى‌ از این‌ راهها و سکه‌ها را در کتابهای‌ راه‌ شناخت‌ از نوع‌ مسالک‌ و ممالک‌ و حتى‌ گاه‌ الخراج‌ مى‌توان‌ یافت‌.
این‌ سازمان‌ اداری‌ که‌ صاحب‌ دیوان‌ البرید بر آن‌ ریاست‌ داشت‌، مخصوص‌ دولت‌ بود. اصحاب‌ البرید در شهرستانها از صاحب‌ البرید در مرکز اطاعت‌ مى‌کردند. مأموران‌ برید المرتّبون‌ هم‌ کارگزار بودند و هم‌ نامه‌بر. نامه‌بران‌ گاه‌ سواره‌ که‌ گاه‌ اسکدار خوانده‌ مى‌شدند و گاه‌ پیاده‌ فیج‌، فرانق‌، مساعى‌ یا دونده‌ راه‌ مى‌سپاردند تا مجموعه‌های‌ پستى‌ خرائط را به‌ مقصد برسانند. صاحب‌ برید پیوسته‌ با شخص‌ خلیفه‌ یا شاه‌ و یا سلطان‌ رابطه‌ داشت‌، زیرا کار او به‌ نامه‌رسانى‌ منحصر نبود، بلکه‌ در مقام‌ جاسوس‌ مخصوص‌ دربار نیز عهده‌دار وظایف‌ حساسى‌ بود، و اینجا نقش‌ نامه‌رسانى‌ او با نقش‌ گزارشگر مُنهى‌ یا مراقب‌ و ناظر مُشرف‌ درهم‌ مى‌آمیخت‌. از طریق‌ هم‌ ایشان‌ بود که‌ آگاهیهای‌ بسیار گوناگونى‌ به‌ مرکز حکومت‌ مى‌رسید: دربارة امیران‌ و کارگزاران‌ و سرکشیها و توطئه‌های‌ آنان‌، دربارة مأموران‌ خراج‌، وضعیت‌ کارمندان‌ دولتى‌ یا چگونگى‌ زندگى‌ عامه‌، قاضیان‌ و مستغلات‌ دولتى‌.
دو سازمان‌ موازی‌ دیگر در کنار برید وجود داشته‌ است‌: یکى‌ دستگاهى‌ که‌ به‌ یاری‌ کبوتران‌ نامه‌ها را مى‌فرستاد و دیگر سازمانى‌ که‌ برای‌ اطلاع‌ رسانى‌ از آتش‌ و نور و آینه‌ استفاده‌ مى‌کرد نک: سوور، 85 -83 ? 1 ؛ EIسمج‌، 41 -40 ? بارتولد، 31 -30 ? لوی‌، 02 -99 ? 2 ؛ EIناظم‌، 46 -45 ? ایرانیکا، ذیل‌چاپار.
بررسى‌دو روایت‌، نقش‌، شخصیت‌و اهمیت‌«صاحب‌برید» و دستیاران‌او را به‌نیکى‌باز مى‌نمایند. راست‌است‌که‌این‌روایتها در دو زمان‌معین‌تدوین‌شده‌اند، اما مفهوم‌عمومى‌آنها مى‌تواند در همة دورانها معتبر باشد. روایت‌نخست‌، دو بخش‌از الخراج‌قدامة بن‌جعفر است‌د 37ق‌که‌در آن‌امر برید را چنین‌شرح‌مى‌دهد و گاه‌توصیه‌مى‌کند: برید باید دیوانى‌مستقل‌باشد. نامه‌ها همه‌در آنجا گرد آید. صاحب‌برید باید به‌همه‌چیز آگاه‌باشد و خود نامه‌های‌«اصحاب‌برید و خبر» را به‌خلیفه‌برساند و مى‌باید بر کار «فرانق‌»ها پروانه‌ها یا پیشتازان‌برید، «موقّع‌»ها دبیرانى‌که‌باید نامه‌ها را امضا کنند و «مرتّب‌»ها کارگزاران‌رسمى‌نظارت‌داشته‌باشد، حقوقشان‌را بپردازد و مأموران‌نامه‌بر اصحاب‌الخرائط را در شهرهای‌دیگر منصوب‌کند. موضوع‌بسیار مهم‌آنکه‌این‌صاحب‌برید، باید کاملاً مورداعتماد باشد ص‌7.
همو در جای‌دیگر، باز وظایف‌رئیس‌برید را در فرمانى‌که‌گویا در 15ق‌/27م‌نگاشته‌شده‌، شرح‌مى‌دهد که‌فهرست‌وار، شامل‌این‌نکات‌است‌: اطلاع‌کامل‌از احوال‌عاملان‌خراج‌و املاک‌، دادن‌گزارشهای‌دقیق‌، اطلاع‌ از اوضاع‌شهرها، احوال‌مردم‌و به‌خصوص‌مأموران‌دولتى‌، توجه‌خاص‌به‌وضع‌حاکمان‌و اوضاع‌مالى‌در ضرابخانه‌ها، کسب‌آگاهیهای‌لازم‌از وضع‌بازرگانى‌و مالیاتها، مراقبت‌در ارسال‌پیام‌، اطمینان‌از صحت‌پیام‌، توجه‌به‌پیکها و مأموران‌«سکه‌»ها و ثبت‌و ضبط کار و محل‌آنان‌، ایجاد سرعت‌عمل‌در کار مأموران‌و ثبت‌زمان‌ورود و خروج‌آنان‌و ثبت‌هر گزارش‌به‌طور مستقل‌در نامه‌ای‌جداگانه‌مثلاً امر قاضیان‌در یک‌جا و امر خراج‌و مالیات‌و حقوقها در نامه‌ای‌دیگر ص‌0 -2.
روایت‌دوم‌، از سدة ق‌/1م‌است‌که‌در سیاست‌نامة نظام‌الملک‌طوسى‌ص‌5-6، 0 آمده‌است‌. ژرف‌ساخت‌موضوع‌، همان‌ است‌که‌قدامه‌نقل‌کرده‌، اما بیان‌خواجه‌صریح‌تر و آمرانه‌تر است‌: هدف‌سازمان‌برید، حفظ اطاعت‌مردم‌است‌، چنانکه‌کسى‌جسارت‌سرکشى‌نیابد. جاسوسان‌باید در لباس‌بازرگان‌، جهانگرد، صوفى‌، داروفروش‌و درویش‌از احوال‌همه‌، به‌خصوص‌احوال‌حاکمان‌و کارگزاران‌دولت‌به‌مرکز خبر دهند. مشرف‌و صاحب‌برید یا خبر حافظ ارکان‌دولتند. ایشان‌باید حقوقى‌آن‌قدر کافى‌داشته‌باشند که‌به‌فساد کشیده‌نشوند. مستمری‌ایشان‌باید نه‌از وجوه‌ایالتى‌و مالیاتى‌، که‌از خزانة مرکزی‌پرداخت‌شود تا وابستگى‌آنان‌به‌شخص‌پادشاه‌محفوظ بماند. «چشم‌و گوش‌» شاهان‌هخامنشى‌که‌از موضوع‌این‌مقاله‌خارج‌است‌نیز ضرورتاً باید همین‌خصایص‌را مى‌داشتند. از نظر نویسندگان‌مسلمان‌، همین‌شاهان‌باستانى‌بودند که‌برید را پى‌ریزی‌کردند. مثلاً ابن‌بلخى‌مى‌پندارد که‌«دیوان‌برید را به‌ابتدا، دارای‌بزرگ‌نهاد» ص‌5؛ نیز نک: حمزه‌، 8، که‌به‌اسبهای‌بریده‌دم‌اشاره‌مى‌کند؛ ثعالبى‌، 98؛ دربارة پست‌هخامنشى‌و روایتهای‌یونانى‌، مثلاً نک: فرای‌، 07 -06 ? نیز بریان‌، .382-384
در عصر ساسانى‌ سازمان‌ برید با اندکى‌ تعدیل‌ در جزئیات‌، به‌ کار خود ادامه‌ داد. اما اطلاعات‌ دربارة این‌ سازمان‌ که‌ بى‌گمان‌ بسیار نیرومند بوده‌، سخت‌ اندک‌ است‌ نک: کریستن‌سن‌، 12-13؛ فرای‌، .18-19
با اینهمه‌، روایتى‌ که‌ کمتر موردتوجه‌ بوده‌ است‌ و اطلاعات‌ جالب‌ و منحصر به‌ فردی‌ به‌ دست‌ مى‌دهد، روایت‌ جاحظ در کتاب‌ القول‌ فى‌ البغال‌ است‌ که‌ مى‌گوید: بریدان‌، نامه‌های‌ شاهان‌ را از فرغانة اقصى‌ تا سوس‌ اقصى‌ حمل‌ مى‌کردند. ایشان‌ در عصر وهرز، و زمانى‌ که‌ مسروق‌ حاکم‌ حبشه‌ کشته‌ شد، از دورترین‌ نقاط یمن‌، به‌ سوی‌ کسری‌ روانه‌ مى‌شدند؛ نیز بریدان‌ کسری‌ به‌ حیره‌ نزد نعمان‌ و پیش‌ از آن‌ نزد پدرانش‌،همچنین‌ به‌بحرین‌نزد جُلَندی‌بن‌مُستکبِر مى‌رفتند.علاوه‌براین‌، همة عربستان‌، چه‌ بادیه‌ها و چه‌ آبادیها را بریدان‌ پادشاه‌ ساسانى‌ در مى‌نوردیدند. مگر به‌ ناحیت‌ شام‌ که‌ آن‌ ناحیه‌ در دست‌ خَثعَم‌ و غسان‌ و وابسته‌ به‌ روم‌ بود؛ غیر از هنگامى‌ که‌ فارس‌ به‌ روم‌ چیره‌ شد و در دست‌ کسری‌ بود ص‌ 1-2.
جاحظ در همین‌ روایت‌، به‌ وجود برید در روم‌ نیز اشاره‌ مى‌کند و به‌ عنوان‌ شاهد دو بیت‌ از امرؤالقیس‌ نک: آغاز مقاله‌ مى‌آورد که‌ در آن‌ شاعر «سوار بر برید» به‌ سوی‌ قیصر مى‌رود، به‌ «سکه‌»ای‌ مى‌رسد و از «فرانق‌» پیشى‌ مى‌گیرد ص‌ 1؛ نیز نک: آذرنوش‌، 63.
در عصر اموی‌، بى‌گمان‌ سازمانى‌ به‌ نام‌ برید، وجود داشته‌ است‌ و در این‌ باره‌ باید به‌ قول‌ نویسندگان‌ کهن‌ اعتماد کرد. اینان‌ مثلاً نک: مسعودی‌، /؛ ابوهلال‌، 91؛ ابن‌ فضل‌الله‌، 39-40؛ قلقشندی‌، 4/67- 68 بیشتر بر این‌ عقیده‌اند که‌ معاویه‌ برید را پى‌ریزی‌ کرد و این‌، زمانى‌ رخ‌ داد که‌ امام‌ على‌ع‌ به‌ شهادت‌ رسید و معاویه‌ سر آن‌ داشت‌ که‌ اخبار را از اطراف‌ کشور، هرچه‌ زودتر به‌ دستش‌ برسانند؛ اما برای‌ تأسیس‌ این‌ سازمان‌، ناچار شد از «دهقانان‌ فارسى‌» و برخى‌ کارگزاران‌ روم‌ یاری‌ جوید ابن‌ فضل‌الله‌، همانجا. برخى‌ عبدالملک‌ را پایه‌گذار برید دانسته‌اند نک: همانجا و بر این‌ باورند که‌ وی‌ سازمانى‌ کوچک‌ را که‌ تنها به‌ کار خبررسانى‌ اشتغال‌ داشت‌، سخت‌ گسترش‌ داد و بیشتر وظایفى‌ را که‌ در دورانهای‌ بعد بدانها برمى‌خوریم‌، به‌ عهدة آن‌ نهاد ابوهلال‌، همانجا.
اما از چگونگى‌ سازمان‌ برید در روزگار امویان‌ اطلاعى‌ به‌دست‌ نیامده‌ است‌. از اصطلاحات‌ مربوط به‌ آن‌ فیج‌، اسکدار، فرانق‌ و... چیزی‌ در شعر این‌ دوره‌ دیده‌ نمى‌شود هر چند که‌ در شعر جاهلى‌ آمده‌ است‌. در اواخر همین‌ دوره‌ بود که‌ عمر بن‌ عبدالعزیز د 01ق‌/19م‌ میان‌ خراسان‌ و دمشق‌، بریدی‌ ایجاد کرد 1 ؛ EIلوی‌، ff. و ظاهراً همین‌ برید، نخستین‌ سازمانى‌ بود که‌ پس‌ از ساسانیان‌ در ایران‌ پدید آمد. ابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌ گویى‌ میان‌ نابودی‌ برید و سقوط امویان‌ رابطه‌ای‌ مستقیم‌ برقرار کرده‌ است‌؛ وی‌ مى‌نویسد: چون‌ نابودی‌ این‌ دولت‌ نزدیک‌ شد، رابطة بریدی‌ میان‌ عراق‌ و خراسان‌ قطع‌ گردید همانجا، اما عباسیان‌ نیز گویى‌ در تأسیس‌ آن‌، چندان‌ شتاب‌ نکردند. با اینهمه‌، روایاتى‌ چند گواه‌ بر وجود برید در همین‌ دورة آغازین‌ عباسى‌ است‌؛ چنانکه‌ منصور با تأکید بسیار توصیه‌ مى‌کند که‌ صاحب‌ برید اخبار مأموران‌ عالى‌ مرتبه‌ قاضى‌، رئیس‌ شرطه‌، مأمور خراج‌ را به‌ اطلاع‌ خلیفه‌ برساند نک: ابن‌ اثیر، /6. این‌ توصیه‌، پیش‌ از آنکه‌ بر نقش‌ پستى‌ برید دلالت‌ کند، نقش‌ جاسوسى‌ آن‌ را باز مى‌نماید.
مهدی‌ نیز در 66ق‌/83م‌ دستور داد یک‌ راه‌ بریدی‌، میان‌ بغداد تا مکه‌، مدینه‌ و یمن‌ برقرار شود که‌ در آن‌ استر و شتر به‌ کار گرفته‌ شد همو، /3؛ نیز نک: لوی‌، همانجا. همو یک‌ سال‌ پیش‌ از آن‌ نیز میان‌ بغداد و سرزمین‌ بیزانس‌ سازمان‌ برید برقرار کرد تا اخبار فرزندش‌ هارون‌ که‌ به‌ جنگ‌ بیزانس‌ رفته‌ بود، به‌ طور منظم‌ به‌ او برسد ابن‌ فضل‌الله‌، همانجا؛ قلقشندی‌، 4/68-69.




سه شنبه 88 دی 15 , ساعت 3:54 عصر

برید، به‌معنای‌اسب‌یا هرگونه‌مرکب‌پُست‌، پیک‌سواره‌، ایستگاههای‌پست‌، سپس‌به‌معنای‌فاصلة میان‌دو ایستگاه‌و از آنجا، در معنای‌نوعى‌واحد طول‌به‌کار رفته‌است‌.
ریشه‌شناسى‌: بیشتر لغت‌شناسان‌اسلامى‌در اینکه‌کلمة برید از
فارسى‌ به‌ وام‌ گرفته‌ شده ‌است‌، تردید نکرده‌اند و سپس‌چنانکه‌سنت‌دیرینة ایشان‌است‌، ریشه‌ای‌- هر چند غریب‌- در زبان‌فارسى‌برای‌آن‌یافته‌اند. آنگاه‌از سدة ق‌/0م‌تاکنون‌، همگان‌بر آن‌ریشه‌یابى‌اعتماد کرده‌اند. جوهری‌ذیل‌برد ریشة «بُریده‌دُم‌» را پیشنهاد کرد و همین‌نظر، تقریباً در همة کتابهای‌پس‌از آن‌تکرار شد مثلاً خوارزمى‌، 3؛ ابن‌منظور، نیز صفى‌پور، ذیل‌برد؛ و در بسیاری‌از مقالات‌معاصر نیز همین‌نظر تأیید شده‌است‌. اشتقاق‌کلمه‌ای‌کوتاه‌از یک‌ترکیب‌، از نوع‌بسمله‌و  حمدله‌ هیچ‌گاه‌ در معربات‌رخ‌نداده‌، مگر در ذهن‌فارسى‌گرای‌دانشمندان‌صدر اسلام‌. از سوی‌دیگر، این‌تعریب‌براساس‌زبان‌فارسى‌سدة ق‌صورت‌پذیرفته‌است‌، نه‌زبان‌پهلوی‌سدة نخست‌هجری‌یا حتى‌پیش‌از اسلام‌. وانگهى‌چگونه‌مى‌توان‌پنداشت‌که‌ایرانیان‌، تنها ابزاری‌دُم‌را که‌اسب‌باید به‌یاری‌آن‌حشرات‌گوناگون‌را از خود براند، از وی‌بستانند.
با اینهمه‌، ابن‌درید نک: ذیل‌برد - که‌خود در ریشه‌پردازی‌دست‌توانایى‌دارد - کلمه‌را «عربى‌معروف‌»  خوانده‌است‌، اما با شگفتى‌ملاحظه‌مى‌شود که‌او، مانند جوهری‌، به‌بیتى‌از امرؤالقیس‌، شاعر جاهلى‌استشهاد مى‌کند که‌در آن‌برید و «بُریده‌دُمان‌» مقصوص‌الذُنابى ‌آمده‌است‌نیز نک: ابن‌منظور، همانجا. حال‌اگر بیت‌به‌راستى‌اصالت‌داشته‌باشد، باید پنداشت‌ که‌مفهوم‌«بریده‌دم‌» از آن‌الهام‌گرفته‌شده‌است‌؛ اما شاید صحیح‌تر آن‌باشد که‌بگوییم‌شاهد پردازان‌سده‌های‌ و ق‌آن‌را در تأیید اشتقاق‌خود جعل‌کرده‌اند.
عربى‌بودن‌ریشة کلمه‌، مورد تأیید چند تن‌دیگر نیز هست‌نک: خلیل‌، /9؛ نیز قلقشندی‌، 4/67. این‌گروه‌، ریشة کلمه‌را فعل‌بَرَدَ، به‌معنى‌فرستادن‌پنداشته‌اند که‌در حدیث‌نیز آمده‌است‌نک: ابن‌منظور، همانجا. گویا نخستین‌کسى‌که‌کوشیده‌است‌ریشة فارسى ‌معقول‌تری ‌برای ‌آن‌ تدارک ‌بیند، ادّی‌شیر باشد که‌کوشیده‌است‌آن‌را از «بردن‌» مشتق‌بداند ص‌8. این‌نظر مدافع‌معاصری‌نیز دارد نک: دنبالة مقاله‌.
شگفتى‌تعریب‌گذشتگان‌بریده‌دم‌و عدم‌شاهد بر وجود کلمه‌در منابع‌پهلوی‌، و به‌خصوص‌وجود سازمان‌پست‌در سرزمین‌روم‌و شام‌در آغاز فتوحات‌اسلامى‌، خاورشناسان‌را بر آن‌داشت‌که‌در جست‌وجوی‌خاستگاه‌دیگری‌برای‌کلمه‌برآیند. از نیمة اول‌سدة 9م‌، کلمة لاتینى‌veredus به‌ معنى‌ پست‌ که‌ محققان‌ اروپایى‌ پیشنهاد کرده‌ بودند نک: آذرنوش‌، 29، 63، مورد تأیید سوور ص‌ قرار گرفت‌. سوور معتقد است‌ که‌ عربها، چون‌ در مصر و سوریه‌ با سازمان‌ پست‌ رومیان‌ آشنا شدند، لفظ و سازمان‌ را از آنان‌ تقلید کردند و از زمان‌ معاویه‌ به‌ کار گرفتند. پس‌ از آن‌، گویى‌ همگان‌ این‌ نظر را به‌ عنوان‌ امری‌ مسلم‌ پذیرفتند نک: 1 EI; 2 ، EIکه‌ اصل‌ یونانى‌ beredos نیز افزوده‌ شده‌ است‌؛ ایرانیکا، ذیل‌ برید و چاپار.
این‌ فرضیه‌ با دو مشکل‌ عمده‌ مواجه‌ است‌: نخست‌ آنکه‌ آیا این‌ کلمه‌ خود در زبان‌ رومیان‌ آن‌ قدر شهرت‌ داشته‌ است‌ که‌ شایستگى‌ وام‌گیری‌ بیابد؟ کلمه‌ به‌ معنای‌ خود پست‌ نیست‌ و تنها در معنى‌ اسب‌ چاپار بوده‌ است‌ و معلوم‌ نیست‌ چرا مسلمانان‌ کلمة اصلى‌ را رها کرده‌، یکى‌ از ابزارهای‌ آن‌ را گرفته‌، و بر سازمان‌ خود اطلاق‌ کرده‌اند. از سوی‌ دیگر معلوم‌ نیست‌ که‌ خود کلمة veredus تا چه‌ اندازه‌ به‌ کار مى‌رفته‌، و موارد و چگونگى‌ استعمال‌ آن‌ چه‌ بوده‌ است‌. دوم‌ آنکه‌ این‌ کلمه‌ چندین‌ بار در شعر جاهلى‌ بیش‌ از دو سده‌ پیش‌ از اسلام‌ به‌ کار رفته‌ است‌ نک: آذرنوش‌، 29، اشاره‌ به‌ ابیات‌ امرؤالقیس‌ دوبار، حارث‌ بن‌ عباد و مثقّب‌؛ نیز نک: ابن‌ منظور، همانجا، شعر مُزَرَّد و این‌ مورد که‌ یافته‌ شده‌، همه‌ نمى‌توانند جعلى‌ باشند و حتى‌ اگر جعلى‌ باشند، باز این‌ درجه‌ تکرار بر وجود و رواج‌ آن‌ در عصر جاهلى‌ دلالت‌ روشن‌ دارد. بنابراین‌، وام‌گیری‌ مجدد آن‌ در سدة م‌، دیگر وجهى‌ نمى‌تواند داشت‌.
برای‌ این‌ کلمه‌، ریشه‌های‌ کهن‌ دیگر نیز پیشنهاد شده‌ است‌: هُرن‌ ص‌ 9 ? حاشیه‌تنها ریشة بابلى‌را معقول‌مى‌پندارد. گزنیوس‌د 842م‌ریشة عبری‌fered استر را، و دیگری‌ کلمة آلمانى‌ Pferd اسب‌ را اصل‌ آن‌ پنداشته‌اند نک: مرمرجى‌، 9. اما مرمرجى‌ خود ص‌ 8-4 پس‌ از بحثى‌ بسیار مفصل‌، کلمه‌ را از ریشة عربى‌ «برد» یا «ابرد» مشتق‌ دانسته‌ است‌. با اینهمه‌، وی‌ به‌ احتمال‌ اشتقاق‌ کلمه‌ از «بَریدن‌» فارسى‌ اشاره‌ کرده‌، و سپس‌ آن‌ را رد نموده‌ است‌ ص‌ 2-3. این‌ نظریه‌، با آنچه‌ بهمن‌ سرکاراتى‌ در مقالة تحقیقى‌ خود نک: ص‌ 19-20 عرضه‌ کرده‌ است‌، بى‌ شباهت‌ نیست‌. سرکاراتى‌ برای‌ کلمه‌ دو ریشة فارسى‌ پیشنهاد مى‌کند: یکى‌ *bara-vaida برندة آگاهى‌... است‌ و دیگری‌ bar+ida فارسى‌ میانه‌ *، baritak قس‌: آوریده‌ به‌ جای‌ آورده‌، دوشیده‌ به‌ جای‌ دوخته‌.... وجود کلمة «بریدگان‌» در کتاب‌ ابن‌بلخى‌ ص‌ 3 شاید تأییدی‌ بر این‌ نظر باشد.


سه شنبه 88 دی 15 , ساعت 10:21 صبح
آلِ ابی‎طالِب، عنوان خاندان ابوطالب‎بن‎عبدالمطّلب‎بن‎هاشم‎بن‎عبدمناف (د ح 619م) عموی پیامبر اسلام(ص) و بزرگترین پشتیبان او تا دم مرگ. نام وی عبد مناف و او خود از خاندان بنب‎هاشم بود. علت اشتهار وی به ابوطالب (هـ م) آن است که فرزندی به نام طالب داشته است. در کتابهای رجال و تاریخ و انساب از این خاندان با عناوین گوناگونی یاد شده است: بنب‎ابی طالب، طالبیّین و بنی‎هاشم طالبی در مقابل بنی‎هاشم عباسی (ابن‎سعد، 1/94؛ طوسی، 191-192؛ نخجوانی، 108؛ بغدادی، 315، 323، 324). این خاندان مکی‎الاصل بوده، اما بعدها افراد آن در مدینه، سوریه، لبنان، عراق، مصر و ایران و دیگر جاها سکونت گزیده‎اند (ابن‎عنبه، 32-35). فرزندان ابوطالب و برخی از نامداران این خاندان بدین شرحند:
1. طالب‎بن‎ابی طالب: (د ح 2ق/623م)، بزرگترین فرزند ابوطالب که از زندگی وی آگهی دقیقی در دست نیست. تنها خبری که از او در تاریخ و رجال و انساب آمده، شرکت وی در جنگ بدر است که مشرکان او را اکراه به این جنگ بردند و او پس از شکست خوردن قریش ناپدید شد، زیرا در میان کشته شدگان و اسیران نبود و به مکه نیز بازنگشت (ابن‎سعد، 1/121). برخی گفته‎اند که از جنگ منصرف شد و با همراهان خود به مکه بازگشت و اندکی پس از آن درگذت (ابن‎هشام، 2/271؛ بلاذری، 2/42). و بعضی نقل کرده‎اند که به یمن یا به شام رفت و در میان راه درگذشت (همانجا). و نیز گفته‎اند که در دریا غرق شد (ابن‎عنبه، 30). وی را فرزندی نبود و از او نسلی نمند (ابن‎کلبی، 1/128؛ ابن‎قتیبه، 120).
2. ابویزید عَقیل‎بن‎ابی طالب: (د 60ق/680م)، عالم به انساب قریش و عرب و یکی از 4 داور مشهور عرب و راوی حدیث (ابن‎اثیر، 3/423-424). با اکراه در جنگ بدر شرکت کرد و اسیر شد و با فدیه‎ای که عموی او عباس پرداخت، آزاد گشت و به گفتة ابن‎قتیبه بلافاصله پس از ازادی مسلمان شد (ص 156). گفته‎اند پیش از صلح حُدیبه، یا در فتح مکه مسلمان شد 0بلاذری، 2/69). فرزندان وی بدین شرحند: یزید، سعید، جعفر اکبر، ابوسعید احوب، مسلم، عبدالله اکبر، عبدالرّحمن، عبدالله اصغر، علی، جعفر، اصغر، حمزه، عثمان، محمد، عبیدالله، ام‎هانی، رمله، اسماء، فاطمه، ام قاسم، زینب و ام نعمان (ابن‎سعد، 4/42؛ زبیری، 85؛ بلاذری، 2/69، 71). مسلم‎بن‎عقیل (هـ م) در کوفه شهید شد و عبدالله اکبر و عبدالرحمن و جعفراکبر و محمدبن‎عقیل در کربلا شهید شدند 0همو، 2/70، 77). از مسلم‎بن‎عقیل نیز دو فرزند به نامهای محمد و عبدالله در کربلا شهید شدند (زبیری، 3/84). نسل عقیل تنها از طریق محمد ادامه یافت چنانکه بنب‎مرقوع در طبرستان، بنب‎همام و بنب‎غلق در نصیبین، فرزندان ابن‎قرشیه در مصر، بنب‎عقیل در یمن و قم و اصفهان و فسا و کوفه و بنب‎اوقص در کرمان و طبرستان و خراسان از بازماندگان او بودند (ابن‎عنبه، 32-35).
3. ابوعبدالله جعفربن‎ابی طالب: (د 8ق/629م)، مشهور به ذوالجناحین و ذوالهجرتین و جعفر طیّار. 10 سال از امام علی(ع) بزرگتر و 10 سال از عقیل کوچک‎تر بود. او سی و دومین نفری است که با همسرش اسماء دختر عُمیس مسلمان شد و ریاست مسلمانان مهاجر به حبشه را به عهده گرفت و روز فتح خبیر به به مدینه بازگشت. وی نخستین و به قولی دومین فرمانده سپاه اسلام در جنگ مؤته بود و در همان جنگ به شهادت رسید (ابن‎کلبی، 129-130؛ ابن‎هشام، 1/275؛ ابن‎سعد 1/121؛ ابن‎قتیبه، 205). از جعفربن‎ابی طالب 8 فرزند پسر باقی ماند: عبدالله، عون، محمداکبر، محمداصغر، حمید، حسین، عبدالله اصغر و عبدالله اکبر. محمداکبر در جنگ صفین با عموی خود علی‎بن‎ابی طالب(ع) بود و به شهادت رسید. عون و محمد اسغر در کربلا شهید شدند. نسل جعفر از طریق عبدالله اکبر ادامه یافت. خاندان جعفربن‎ابی طالب بعدها به شاخه‎های متعدد تقسیم شد: بنب‎عریض، بنب‎موسی‎الجون، بنب‎جعفر، بنب‎عجزه، بنب‎یوسف‎بن‎عبدالله، بنب‎جحاف، بنب‎داوود، بنب‎ادریس، بنب‎الهراج، بنب‎یار، و جعافره. اینان در حجاز، عراق، مصر، دمشق، مغرب، هرات، بلخ، بخارا، اصفهان، اهواز، آذربایجان، گرگان، طبرستان، قزوین، کرمان و شوشتر سکونت داشته‎اند (زبیری، 80-83؛ ابن‎قتیبه، 207، 208، بلاذری، 2/43؛ ابن‎اثیر، 2/287؛ ابن‎عنبه، 36-57؛ بغدادی، 324).
4. ابوالحسن علی‎بن‎ابی طالب(ع): (هـ م). از دیگر نامداران آل ابی‎طالب ثعالبه، هواشم و بنب‎صالح را می‎توان نام برد. از ابوطالب دخترانی نیز به جای ماندند: ام‎هانی (هند یا فاخته)، جمانه و ام طالب (رَبطه).

مآخذ: ابن‎اثیر، عزالدین، اسدالغابه، تهران، المکتبه‎الاسلامیه، 1342ش؛ ابن‎سعد، محمد، الطبقات‎الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابن‎عنبه، احمدبن‎علی، عمده‎الطالب، نجف، المطیعه‎الحیدریه، 1380ق؛ ابن‎قتبیه، عبدالله‎بن‎مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، مصر، دارالکتب، 1960م، ص 217؛ ابن‎کلبی، هشام‎بن‎محمد، جمهره‎النسب، به کوشش عبدالستاراحمد فرّاج، کویت، مطبعه حکومه‎الکویت، 1403ق، 1/134؛ ابن‎هشام، عبدالملک، السیره‎النبویه، به کوشش سقا ابیاری شلبی، بیروت، داراحیاء‎التراث‎العربی، 1/261؛ بغدادی، سویدی، محمد امین، سبائک‎الذهب‎فی‎معرفه‎العرب، بیروت، دارالکتب‎العلمیه، 1406ق، ص 351؛ بلاذری، احمدبن‎یحیی، انساب‎الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسه‎الاعلمی، 1394ق، 2/40، 89، 3/72؛ زبیری، مصعب‎بن‎عبدالله، نسب قریش، به کوشش لوی پروونسال، قاهره، دارالمعارف، 1951م، صص 40، 94، 95؛ طوسی، محمدبن‎حسن، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، دانشگاه مشهد، 1351ش؛ نخجوانی، هندوشاه، تجارب‎السف، به کوشش عباس اقبال، تهران، طهوری، 1357ش.
علی رفیعی
دایره المعارف بزرگ اسلامی     ج 1 شماره مقاله:358
سه شنبه 88 دی 15 , ساعت 10:15 صبح

آل، خانواده، عائله، خاندان، تیره، اهل، عشیره، پیروان، وابستگان. این کلمه ظاهراً در بیشتر این معانی، از عصر جاهلی معروف بوده است. قریشیان، از آنجا که حفاظت خانة کعبه و متعلقات آن را به عهده داشته‎اند، خویشتن را «آل‎الله» می‎خواندند و عربان، در مقام دادخواهی، می‎گفتند: «یالَ‎الله»، یعنی‎ای قریشیان (ترکیب «آلَ‎الله» در یک بیت منسوب به عبدالمطلب در اربلی، 1/40؛ دایره‎المعارف اسلام (اول)، ذیل آل). اما ریشة کلمه چندان روشن نیست و شکل مشابهی از آن را در زبانهای سامی نیافتیم. اگر مفهوم «انتساب به یک شخص یا محل»، «جمعیت و قدرت» را در نظر بگیریم، آنگاه کلمه، با لفظ «اوّل» (اوگاریتیک"wl: نخست؛ آرامی، awwal, awla: آغاز، گذشته؛ مندایی t+"wl: بازگشتن) هم خانواده می‎گردد و سپس به مفهوم قدرت (اوگاریتیک ul؛ کنعانی yal: قدرت) منتهی می‎شود. از سوی دیگر ریشة یائی کلمه را می‎توان اصل دانست: آرامی و سریانی iy?l?: کمک؛ کنعانی "ey?l: قدرت، کمک؛ آکادی ayyalu: هم پیمان. علاوه براین، توجیهِ لغت شناسان مسلمان که آن را مشتق از «اهل» دانسته‎اند نیز بی‎اساس نیست (هرچند که استناد ایشان به مصغر کلمه را نمی‎توان معتبر شمرد)، زیرا لفظ "ahl (عبری کنعانی "ahel؛ آرامی "ahl?؛ نبطی، "hlt") در اوگاریتیک به معنی چادر، و در آکادی به صورت ?l (به معنی شهر) آمده است. سپس می‎بینم که شاعر جاهلی ابوذؤیب ان را به معنی چوبهای خیمه به کار برده است (بیت در لسان، ذیل «اول»).
شاید تطور کلمه از جزئی به کلی بوده است: خانواده (ساکن یک چادر)، خاندان، خاندان بزرگ و عشیره، قبیله، پیروان (سیاسی یا دینی). در قرآن کریم آن را هم به معنای پیروان دینی ـ سیاسی ـ جغرافیایی (آل فرعون، آل لوط و غیره. قس: سخن ابن‎عبّاس: ـآلَ‎الله، اهل‎القرآن»، اربلی، 1/40) می‎توان یافت (نکـ فهارس قرآن، قس: تفاسیر، نیز راغب 30).
در تحدید معنی «آل محمد، آل نبی» علمای اهل سنت عموماً مفهوم عام «بنی هاشم» را در نظر داشته‎اند و گاه آن را به «امت محمد» تفسیر کرده‎اند (برخی نیز مفهوم آن ترکیب را همسران پیامبر(ص) پنداشته‎اند). راغب در توجیه همین معناست که آل نبی را خاصان و پیروان آن حضرت(ص) از حیث علم می‎داند: اهل علم به معنای اخص «آل نبی» و امت اویند و اهل علم از راه تقلید فقط امت او. وی در این باب به حدیثی از حضرت صادق(ع) نیز اشاره می‎کند (مفردات، 30-31).
گرایش کلی اهل تشیع آن است که آل محمد و آل نبی را با «عترت»، یعنی اولاد امام علی(ع) و حضرت فاطمه(ع) یکی بدانند (نکـ اهل بیت؛ اربلی، 1/42). اربلی می‎کوشد مفهوم آل و اهل و عترت را مجزا کند (ص 40). نیز شاید به همین منظور بوده که رَیّان‎بن‎الصَّلْت قمی کتابی نوشته و در آن،سخنان حضرت رضا(ع) را در «الفرق بین‎الآل والامه» فراهم آورده است (طوسی، 140).
دو کلمة آل و اهل هریک به تدریج موارد استعمالی خاص خود یافته‎اند. در کتابهای لغت، در تفکیک مفاهیم این دو لفظ سخن بسیار گفته‎اند، ازجمله اینکه آل، برخلاف اهل، با نامهای جغرافیایی ترکیب نمی‎شود؛ اهل بغداد، اهل‎المشرق و نه آل بغداد و آل‎المشرق و جز آن، آل به مفهوم «خاندان و اعقاب مردی شریف» از همان قرن اول ق/7م رواج بسیار یافت و اکنون نیز دربارة خاندانهای پادشاهان و امیران به کار می‎رود. این ترکیب در زبان فارسی نیز رواج تمام دارد و حتی برخی از خاندانهای اصیل ایرانی را با لفظ آل مشخص می‎کنند: «آل بویه» بسیار معروف‎تر از «بویهیان» است. به همین جهت در دایره‎المعارف حاضر، خاندانهای ایرانی، باتوجه به ترکیب اشهر، گاه ذیل آل آمده‎اند، گاه ذیل نام اصلی.

مآخذ: اربلی، بهاءالدین ابوالحسن، کشف‎الغمه، بیروت، دارالکتاب‎الاسلام (اول و دوم)؛ راغب اصفهانی، حسین‎بن‎محمد، المفردات، به کوشش محمد سیدالگیلانی، مصر، مصطفی‎البابی‎الحلبی، 1381ق؛ طوسی، محمدبن‎حسن، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، دانشگاه مشهد، 1351ش؛ لسان‎العرب؛ نیز:
Cohen, David, Dictionnaire des raciness semitiques, Paris sous, "wl, ""hl, "yl; Lane E. William, An Arabic-English Lexicon, under «اوّل».
آذرتاش آذرنوش

دایره المعارف بزرگ اسلامی     ج 1 شماره مقاله:343



لیست کل یادداشت های این وبلاگ